tag:blogger.com,1999:blog-24894414704362988012024-03-23T18:58:17.283+01:00M I D A Fیادداشتها و خاطرات ناخدا حمید/ میداف<b> H a m i d ... M i d a f </b>http://www.blogger.com/profile/12725883238759566740noreply@blogger.comBlogger144125tag:blogger.com,1999:blog-2489441470436298801.post-15183467680922695812010-02-07T16:24:00.001+01:002010-02-10T00:41:52.672+01:00متکی در کنفرانس مونیخ<div align="right">حضور حاج منوچ متکی در کنفرانی امنیتی مونیخ و برخورد دولتمردان شرکتکننده با وی، تُفی بود سر بالا و سیلی دیگری بود بر چهره کریه رژیم، که همه کارهایشان از روی حقه و دغل است و اصولا مردم دنیا را خر حساب کردهاند.<br />حرفهای بیسر و ته متکی، سعی در توجیه دوز و کلکهای اتمی رژیم و در نتیجه بیاعتمادی جهانی به حکومت آخوندی چنان واضح و آشکار بود که (گیدو وستروله) وزیر امور خارجه آلمان، در مقام میزبان این کنفرانس، حتا خود را ملزم به عُرف دیپلماسی و رعایت اصول مهمانداری ندید و برخوردی بیادبانه و غیر دیپلماتیک با وزیر خارجه ایران داشت.<br />من که در مبل نشسته بودم و این صحنه منزجرکننده را مشاهده میکردم، یکبار دیگر با تمام وجود از ایرانی بودن خویش خجالت کشیدم و از خود پرسیدم: آیا این موجودات بو گندو نماینده وطن من هستند؟ ایران بهکجا رسیده است؟</div><div align="right">*<img align="left" src="http://t3.gstatic.com/images?q=tbn:W93j8qsuepFokM:http://i29.tinypic.com/199ycx.jpg" width="150" height="95" /><br />بهیاد میآورم کنفرانسهای پیشین مونیخ را که کمال خرازی سعی داشت با بوسهزدن بر گونههای (یوشکا فیشر) وزیر خارجه وقت آلمان، مشکل اتمی آخوندی را با ماچ و بوسه حل کند. و این در حالی بود که ( فیشر) سعی داشت از دست وی و بوسههایش بگریزد و خرازی برای زدن بوسه سوم، با لبان غنچهشده بهدنبال او میدوید.<br />*<br />(گیدو) وزیر امور خارجه فعلی آلمان نیازی بهفرار از دست متکی و بوسههایش نداشت.</div><div align="right">او دوست و شریک زندگییی دارد که خیلی جوانتر، فهمیدهتر و شیکپوشتر از منوچهر متکی است و ریشاش را هم سهتیغه میزند. انشاالله به پای هم پیر بشوند(تصویر).<img align="left" src="http://www.ksta.de/ks/images/mdsBild/1240919649946l.jpg" width="150" height="95" /> </div><div align="right">ولی گویا همین امر بهداد (گیدو) رسید، که از بوسههای حاچ منوچ و از خارش ریش جوجه تیغیاش در امان بماند. حاج منوچ مصاحبهای نیز ترتیب داد که سیل خبرنگاران، با دوربین و کامرا دورش جمع شده بودند، و بیهوده انتظار میکشیدند تا او حرفی در ادامه صحبت احمدی نژاد، مبنی بر توافق با غرب بر َسر غنی کردن اورانیوم، یا تعویض سه درصدی با بیست درصدی بزند.<br />حاجی، که طرز لم دادناش روی مبل نشان میداد شقالقمر کرده است و لابد پیش خود میگفت: نونم نداره اشکنه، گوزم درختو میشکنه، دنیا را صاحب نبود و از مورد توجه قرار گرفتن و مرکز ثقل بودن لذت میبرد، نیمساعت وراجی کرد و در نهایت هم هیچی نگفت.<br />این موجودات واقعا از درک این حقیقت عاجزند تا بدانند چه خطری جهانی مملکت ما را بر سر همین لجبازی اتمی آخوندی تهدید میکند.<br />در نشستاش با رئیس ژاپنی آژانس بینالمللی اتمی چنان با زبان چینو وی و زبون زرگری آخوندی حرف زد، که رئیس آژانس بیچاره پس از اتمام نشست گیج و منگ عاجزانه گفت: «من هیچ نفهمید این چه گفت؟ من فکر کرد این مردک هست از بیخ عرب».</div><b> H a m i d ... M i d a f </b>http://www.blogger.com/profile/12725883238759566740noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-2489441470436298801.post-6038282681032050222010-02-03T20:36:00.004+01:002010-02-03T21:25:43.295+01:00حکم اعدام بهاتهام «انگیزه»<div align="right"><em><span style="font-size:130%;">حجتالاسلام ابراهیم رئیسی، معاون اول قوه قضاییه... اعلام کرد که «۹ نفر دیگر نیز به زودی اعدام خواهند شد». به گفته او، این افراد «با انگیزه براندازی نظام در اغتشاشات حضور یافتهاند». </span></em></div><div align="right">=====<br />در کشورهای دموکرات و آزاد، آنجا که ملحدین و کافرین و مشرکین و خاجپرستانِ ختنه نکرده رحل اقامت افکنده، روزگار میگزرانند، اقشار مردم ِبینماز هر چهارسال، بعضا با انگیزه براندازی(نرم)، درانتخابات شرکت میکنند و رأیشان را به صندوق میریزند. کسی هم رأی آنها را بهنفع این کاندید یا آن کاندید نمیدزدد. </div><div align="right">مردم دولتی را، که بهعمد یا بهسهو، پاسخگوی نیازهای آنها نبوده است و بر خلاف قول و قرارهای داده شده بهرضایت ملت عمل نکرده است با رأی خود کنار میزنند.</div><div align="right">مضافا اینکه برای شرکت در این انتخابات و رسیدن بهمقصود، اعلامیه پخش میکنند، جلسات حزبی و غیر حزبی ترتیب میدهند، تظاهرات بر پا میکنند، سخنرانی میکنند، چه میکنند چه نمیکنند ... سر انجام اگر دگراندیشان و اپوزیسیونیها در انتخابات پیروز شدند، دولت قبلی با سلام و صلوات کنار میرود و جایش را به حزب مخالف میدهد.<br />تا چهار سال دیگر روز از نو روزی از نو.<br />نمونه کامل این نوع دموکراسی و آزادمنشی را در اروپای غربی، در آمریکای شمالی و در اسراییل میبینیم، که آن یکی حدود دویست سال و این دیگری چیزی حدود شصت سال بیش از تشکیلشان نمیگذرد ولی مظهر دموکراسی و آزادی شدهاند.<br />و این برو بیا های سیاسی و این تغییر و تحولهای حزبی و این آمد و شدهای دولتی بهراحتی و بهبهترین نحو، در آن دیار صورت میگیرد و آب هم از آب تکان نمیخورد! نه کسی را اعدام میکنند و نه کسی بهزندان میافتد. نه کسی را شلاق میزنند و نه کسی را دواخور میکنند، مُفسد فیالارض و فیالهوایی هم تو کار نیست! شگفتا ...!<br />رمز کار در چیست؟ اشکال کار در کجاست؟ آنها چه دارند که ما نداریم؟ آنها چه میکنند که ما نمیکنیم؟<br />دوتا جوان میروند تو خیابان و داد میزنند ما این دولت را نمیخواهیم. میگویند دولتمردان فعلی بهقولی که دادهاند وفا نکردهاند، سهل است، اینها ما را بهبَند میکشند، ما را میکشند، بیتالمال ما را مفت و بیپروا بهبیگانگان حاتم بخشی میکنند. یا خود واقوام و فامیلشان بهغارت میبرندد و برای روز مبادا در زینبیه سوریه و یا در کانادا پسانداز میکنند. نه حسابی توی کار است و نه کتابی.<br />ما میگوییم ما هم مثل بیشتر مردم دنیا انتخابات آزاد میخواهیم! آزادی بیان میخواهیم، حق آزادزیستن میخواهیم.</div><div align="right">اما بهجای گوشدادن بهحرفهایمان، میگیرند و ما را اعدام میکنند. میگویند شما با انگیزه براندازی به خیابان آمدهاید. </div><div align="right">گیرم اینطور باشد؛ آیا سزای من که اعتراضام را در تظاهرات خیابانی نشان میدهم، زور و چپاول شما را تحمل نمیکنم مرگ است؟ راه دیگری که برای اعتراض برای من باز نگذاشتهاید. مملکت ارث پدر شما نیست. وطن من هم هست. هرچند خود بیوطناید.</div><div align="right">*<br />مگر آن زمان که شما خود به نارساییهای رژیم گذشته اعتراض داشتید و بهخیابان میریختید کسی شما را بهخاطر حضور در خیابان و به انگیزه بر اندازی زندانی کرد؟ اعدام کرد؟ کسی شما را کشت؟ کسی با بطری اسلامی نوازشتان داد؟ باتوم تو ماتحت مقدس اسلامیتان فرو کرد؟</div><div align="right">حرف نزنیم چون اسلام را داریم؟</div><div align="right">کاری کردهاید و میکنید که پس از فروپاشی حکومتتان حتا یک نفر هم از شما را زنده نگذارند. </div><div align="right">دانشجوی بیستسالهای را به محاربه با خدا متهم میکنید. خاک بر سر آن خدایتان که که یک بچه مدرسهای هم میتواند به جنگاش برود. </div><div align="right">من که دلام برای شما و برای اسلام عزیزتان نمیسوزد.<br />* </div><b> H a m i d ... M i d a f </b>http://www.blogger.com/profile/12725883238759566740noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-2489441470436298801.post-25406474809224950002010-01-31T03:28:00.001+01:002010-01-31T03:31:17.633+01:00از حسین شریعتمداری تا احمد جنتی ...<div align="right">هرچند چهار هفتهایست که از عاشورای حسینی میگذرد و این روز و پیآمدهایش بهظاهر بهتاریخ پیوستهاند، ولی در کیهان چاپ تهران هنوز «<span style="font-size:130%;">کُلّ یوماٌ عاشورا</span>» است. </div><div align="right">حسین شریعتمداری، معروف به حسین بازجو، هنوز امام حسین مظلوم را، دستِکم روزی یکبار برای استفاده ابزاری از قبر بیرون میکشد، سرش را بهسود رژیم اسلامی با قلم میبرد، بر نیزهاش میزند و دو باره بهخاکاش میسپرد. تا روز دیگر بازی «حرمتشکنی» را مجدا تکرار کند<br />حتا یزیدابن معاویه نیز چنین نکرد، آنچه را که حسین شریعتمداری و اعوان و انصارش بهقصد اثبات بیدینی مردم مسلمان ایران با امام حسین میکند.<br />برای کوبیدن مخالفین نظام، کاری بر َسر اولاد پیغمبر و اهل بیتاش آوردهاند، که شهادتطلبان وطنی و بمبگذاران فلسطینی را از هرچه شهادت طلبی و شهادتجوییست دلزده و بیزار کردهاند و شیرینی شربت شهادت را به کامشان تلخ نمودهاند. </div><div align="right">قضیه از چه قرار است؟<br />در عاشورای امسال مردم برای مخالفت با زورگوییهای یزید زمان بهخیابانها ریختند. اینبار نگفتند رأی من کجاست؟ گفتند مرگ بر دیکتاتور.<br />اوباش مزد بگیر ولایت، مجهز بهانواع اسلحه سرد و گرم، ریختند بهجان مردم. امت جنگ دیده با یک پاتک، مزدوران رژیم را احاطه یا مجبور بهفرار کرد، آنهایی را نیز که بهچنگ مردم افتاده بودند، خلع سلاح کردند و گفتند: یک «مرگ بر خامنهای» بگو و گورت را گُم کُن و برو پی کارت.<br />در بحبوحه این بگیر و ببندها و در گیر و دار فرار بسیجیها و تعقیبشان توسط مردم، تعدادی از تظاهرکنندگان، بهقصد تشویق دوستان و یاران، شروع کردند به کفزدن و سوت کشیدن و خندیدن. و هوکردنِ آن عده از مزدورانِ رژیم که فرار را بر قرار ترجیح میدادند.<img align="left" src="http://t0.gstatic.com/images?q=tbn:Spp8Pug8OdTmTM:http://img282.echo.cx/img282/5959/nskhordad012wm.jpg" width="90" height="90" /> همین امر سبب شده است تا ذوبشدگان کیهانی این شوخی بچهها را با بیشرمی تمام بهانه قرار داده و بدون استثنا، هر روز خدا با سفسطه و دروغ اعلام کنند که مردم برای شهیدشدن امام حسین کف میزدهاند و سوت میکشیدهاند و بهاصطلاح شریعتمداری هتک حُرمت میکردهاند. و خود با این لجنپراکنیها توهین به مقدسات مذهبی مردم میکنند.</div><div align="right"><br />من بهیقین کمتر انسانی را دروغگوتر، عوامفریبتر و سفسطه بازتر از گردانندگان کیهان تهران دیدهام. مرز وقاهت و قباهت و بیشرمی را، در امر مردمفریبی و خبررسانی دروغین، دریده و برباد دادهاند.<br />اینها نه در مکتب «ماکیاول» که در آغوش شیطان درس بیوطنی و پررویی آموخته و شیر از پستان اعجوبه وقاهت مکیدهاند.</div><div align="right">*<br />نمونه دیگر این دغلبازان و شیطانپرستان شیخ احمد جنتی، امامجمعه موقت تهران است، که بهجای دعوت امت اسلامی به پرهیزاز گناه و پیروی از تقوا، از منبر و از تریبون نماز جمعه خُطبه آدمکشی میخواند و به قاتلین دو جوان مملکت، ناز شصت میگوید و مسؤلین را بهکشتار بیشتر مردم ترغیب میکند. و ارباب او سیدعلی، که با کوچکترین بهانه فریاد وا اسلامایش بهعرش بلند است، دم برنمیآورد.<br />بازهم بگویید پس از پیروزی ملت این موجودات باید بخشوده شوند.<img align="left" src="http://t3.gstatic.com/images?q=tbn:bIOLnmcszshP-M:https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEiOFdSKiNBDBYYqQUdRdMEaByrVFQop8atZtp0A9-unC-MpFha-nskaYrdxD57L4EMqvcXGZ8_AXXUlmH74LxNTGswfI2i5c1lKDz7w4kOaBsUYlkUdVhkVU7EN-ootwQWlp4VUnK46z4U/s1600/janaji3-3.jpg" width="110" height="90" /> </div><b> H a m i d ... M i d a f </b>http://www.blogger.com/profile/12725883238759566740noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-2489441470436298801.post-27746018708667541932010-01-29T13:53:00.009+01:002010-01-30T18:57:42.315+01:0022بهمن، روز تعیین تکلیف؟<div align="right">حضرت آیت الله العظمی علی خامنهای، رهبر عظیمالشأن انقلاب اسلامی در دیدار با صدها میلیون نفر از مردم استان مازندران، از جمله <em>م</em>ردم آمل و بابل و زابل و کابل، فرمودند<em>: «در 22بهمن مردم حضور، آمادگی و سرزندگی خود را همچون گذشته نشان خواهند داد».<br /></em>آری ... اگر چماقبدستان و آدمکشان جنابعالی بگذارند ... </div><div align="right">*<br />مصطفی محمدنجار وزير كشور نیز، با الهام از گفتههای مقام معظم رهبری و با اشاره به در پيش بودن راهپيمايي 22بهمن تاكيد فرمودند كه: «<em>سيل خروشان ملت در اين روز به صحنه خواهد آمد و معدودي فتنه گر در برابر اين اقيانوس مواج، قطره هم نيستند».<br /></em>کذا ...!<br />*<br />فرمایشات مقام رهبری و تأکید وزیر محترم کشور بر مشارکت گسترده مردم در تظاهرات 22بهمن، حجتیست بر سران جنبش و فراخوانیست برای زنان و مردان ایرانی و برای هرکس که جاناش از بیدادگریهای رژیم خداجوی! ایرانستیز اسلامی بهلب رسیده است، نا بدون درخواست تقاضا و اخذ مجوز از دولت یا انتشار اطلاعیه، نامه و بیانیهای از سوی سران فتنه! با حضور انبوه خویش در خیابانها، به رؤیاهای رهبر و به آرزوهای سران رژیم، پاسخ مناسب داده؛ مشت محکمی بردهان منکران تقلب در انتخابات بکوبند. چه بسا شرکت در این تظاهرات حضوری سرنوشتساز بشود.<br />*<br />نگذاریم آرزوی رژیم در برگزاری <em>22بهمنی حکومتی</em> و گرهزدن آن با تظاهرات سفارشی نهم دی، بهقصد مشروعیتطلبیدن از جهان، عملی بشود.<img align="left" src="http://myup.ir/files/kv6fwtei5o6ml8vs37tn.jpg" width="250" height="120" /><br /></div><div align="right"></div><div align="right"></div><div align="right"></div><div align="right"></div><div align="right"></div><b> H a m i d ... M i d a f </b>http://www.blogger.com/profile/12725883238759566740noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-2489441470436298801.post-47471956519200379772009-11-30T15:54:00.001+01:002009-11-30T15:54:30.540+01:00درد دل<div align="right">گفت: عمه پیرم از تهرون تلفن کرد و گفت: در بحبوحه تظاهرات خیابانی رفته بودم خرید. وسط تظاهرات گیر افتادم. چند برادر بسیجی با باتوم و چماق بهجونم افتادند هرچه گفتم نامسلمونا من رهگذر هستم میروم خرید! گفتند: غلط کردی، گمشو. گفتم من بجای مادر شما هستم چرا توهین میکنید؟ چماقی توی سرم زدند و گفتند فضولی موقوف! شعار مرگ بر آمریکا و مرگ بر اسراییل که نمیدهی، دستمال سبز هم سرت کردی؛ نکنه مثل موسوی و کروبی ضد انقلاب هستی. آنقدر مرا زدند که بیهوش شدم. نمیدانم کدام پدرآمرزیده مرا برده بود بیمارستان. اونجا بههوش آمدم و چند روزی بستری بودم.<br />دیشب شنیدم آیتالله منتظری گفته این کتک زدنها خراش برمیداره "دیه" داره "شتر" داره. </div><div align="right">بگید خراش چیه؟ اینها بهقصد کشت میزنند، سر من شش تا بخیه خورده! بگید من دیهی شتر را میخواهم اینجا تو تهرون چیکار؟ شتر چی بهدرد من میخوره؟ من شکم خودم و بچههای یتیمام را نمیتونم سیرکنم علف از کجا برای شتر گیر بیاورم؟<br />گفت: تو را خدا من که دسترسی به آیتالله منتظری ندارم تو را به حضرت عباس یهچیزی تو وبلاگت بنویس از آقای منتظری یپرس منظورش از شتر و دیه شترچیه؟ بگو ما شتر نمیخوایم؛ شّر این حکومت از خدا بیخبر را از سر ما کم کنید!<br />*<br />گفتم: آقای کروبی هم در تماس با تلویزیون هلند، شاه را "خبیث" خوانده است. من نه در سابق سلطنتطلب بودهام و نه اینک هستم. اگر هم انتخابات آزادی صورت بگیرد جمهوری ضد آخوندی را میطلبام. سلطنت و آخوند همیشه دست در دست هم داشتهاند. محمدرضا شاه دموکرات نبود خیلی هم بیهوده در امور دولت و حکومت دخالت میکرد، اگر در زمان او اپوزیسیون سالمی در مملکت پا گرفته بود ما اسیر آخوند انحصارطلبِ زورگو و بیوطن نمیشدیم</div><div align="right">. این از گناهاناش. اما شاهان پهلوی از حق نگذریم کارهای مفیدی هم کردند. اگر همین ارتش را نساخته بودند صدام در همان آغاز جنگ تا فیها خالدون آخوندها پیش میرفت. </div><div align="right">ضمنا آقای کروبی بگوید در زمان شاه چند تا آخوند را بردند تو زندان و چوب و بطری تو ماتحتشان فرو کردند، که اینک او را خبیث مینامد؟ </div><div align="right">اگر به زعم آقای کروبی شاه خبیث بود پس چه لقبی شایسته آخوند خامنهای است؟<br />*<br />گفت: یکی از اصولگرایان در رابطه با تقلب مقام معظم رهبری در انتخابات گفته است: </div><div align="right">«<em>حفظ دولت نهم مهمترین وظیفهی علاقمندان انقلاب است. وقتی رضایت خدا در میان باشد هیچ چیز دیگری مهم نیست. باید به شکلی عمل کنیم تا رضایت خدا تأمین گردد، حتی اگر اکثریت مردم گمراه باشند و صلاحیت خویش را تشخیص ندهند</em>».<br />پرسید: تو چهچیزی از این حرف دستگیرت میشود؟ مثلا چه کسی تشخیص میدهد رضایت خدا کجاست و در چیست؟ و چه چور و به چه شکلی باید عملکرد تا رضایت حق تأمین شود؟ چرا باید گفت اکثریت مردم میتوانند گمراه باشند تا حدی که نتوانند صلاحیت خویش را تشخیص بدهند؟ مگر امامشان نگفت « میزان رأی مردم است»؟<br /><img align="left" src="http://t3.gstatic.com/images?q=tbn:sqrDZTCP7sSuhM:http://colombo.icro.ir/files/news/558039/Pic42.jpg" width="180" height="200" />گفتم: فقط ولی فقیه است که تشخیص میدهد رضایت خدا کجاست و در چیست؟ و در رابطه با این سؤال که چه جور باید عمل کرد تا رضایت باریتعالی تأمین گردد خیلی ساده است! باید جوانان مملکت، دختر و پسر را برد کهریزک و پس از تجاوز یا قبل از تجاوز چند بطری و باتوم تبرّکشده از طرف رهبر تو ماتحتشان فرو کرد، بعد هم تقصیر ها را بهگردن آمریکا و اسراییل اند اخت. مطمئن باش نه تنها رضایت خدا تأمین میگردد بلکه عزت و احترام اسلام هم ارتقاء مییابد و معنویات امت اسلام عظمت پیدا میکند.<br />*<br />گفت: ....<br />گفتم: نه ... دیگه بس است مطلب طولانی میشود کسی نمیخواند.... </div><b> H a m i d ... M i d a f </b>http://www.blogger.com/profile/12725883238759566740noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-2489441470436298801.post-28727287412145945212009-11-29T00:46:00.004+01:002009-11-30T01:06:18.840+01:00مصاحبه با سید ارتشبد علی خامنهای<div align="right">سؤال: جناب آقای خامنهای، ضمن تبریک و تسلیت بهمناسبت شهادت مبارز نستوه جناب پروفسور دکتر علی کُُردان، در اخبار آمده بود که یکی از معصیتهای کبیرهی آقای احمد زید آبادی، روزنامهنگاری که محکوم به شش سال زندان، پنج سال تبعید، خفقان و دهندوختگی مادامالعمری شده است، این است که وی در نوشتهاش شما را فقط با نام </div><div align="right">«مقام رهبری<a href="http://www.rahesabz.net/story/4601"><strong>[ + ]</strong></a>» و نه با عنوان "مقام معظم رهبری" مخاطب قرار داده است.<br />شما اینک از نظر شرعی آیةالله العظمی، مجتهد جامعالشرایط (*)، ولایت مطلقه فقیه، رهبر عظیمالشأن انقلاب اسلامی ایران و جهان، نماینده رسول خدا (صلواةآلله علیه) روی زمین، جانشین و قائم مقام امام زمان، مهدی موعود (عّجلالله تعالی فرجه)، ایضا امامجمعه دائمی تهران و از نظر عُرفی فرمانده کل قوا هستید. لطفا بفرمایید ما اکنون شما را با کدامین عنوان خطاب کنیم تا گرفتار گوریلهای حزباللهی حکومت نشویم؟<br />.<img align="left" src="http://i35.tinypic.com/ndn62g.jpg" width="250" height="185" />آیتالله خامنهای: یسمالله الرحمنالرحیم. الصلواة و َالسّلام علی عبادِاللهالِصالِحین و بهی نَستعین و لَعنتُالله علی قُومالظالمین وَالسلامُ علی سیّدنا ابوالقاسم محّمد ...<br />-- آقا ... میبخشیدها ... ما از شما درخواست نکردیم روضه بخوانید. فقط پرسیدیم با کدامین کُنیه و عنوان و رُتبه شما را در این مصاجبه مورد خطاب قرار بدهیم؟<br />رهبر: آقای محترم، هر صحبتی، هر مصاحبهای یک مقدّمهای دارد و هر مقدمهای یک مؤّخرهای ... این مقدمهها و این مؤخرهها هستند که باید جا بمانند و با نام الله و روح الله شروع بشوند.... حالا هم از بس قطعام کردی حواسام پرت کردی، نفهمیدیم سؤالات چی بود؟<br />-- پرسیدم شما را با کدام ... </div><div align="right">-- بعله فهمیدم ... شما میتوانید بنده را با عنوان "تیمسار ارتشبُد" خطاب بکنید.<br />-- جناب تیمسار ارتشبُد! شما اینک در مقام فرماندهی کل قوا اختیار صلح و جنگ برای هفتاد میلیون ایرانی را دارید و اصولا کلید صلح خاورمیانه و تا حدی نیز صلح جهان در دست شماست. آیا جنابعالی که خود در رژیم سابق با دوز و کلک از خدمت سربازی فرار کردهاید و حتا آخوندی مثل آقای هاشمی رفسنجانی هنوز هم در خطبههای نماز جمعه، فرار از خدمت سربازی در رژیم پیشین را یکی از افتخارات خویش میپندارد، آیا شماها بهعنوان ملا، آخوند، و اصولا یکی از علمای اعلام و بخشی از روحانیت مبارز و طراز اول مملکت که ادعای ارشاد و راهنمایی جامعه بشری را دارید، نیز این توقع از مردم که طبق وظیفهی شرعی از شما تقلید بکنند، آیا هیچ به این مطلب توجه فرمودهاید که اگر قرار باشد همه طبق فتوای شما از خدمت سربازی بگریزند و در دفاع از میهن شانه خالی بکنند، در چنین حالتی چه کسی باید از مال و جان و ناموس مردم و البته از ناموس خود شماها، در مقابل تهاجم یک نیروی مخرب متجاوز اشغالگر دفاع بکند؟ شما که از خدمت سربازی گریزان بودید آیا خجالت نمیکشیذ اینک خود را فرمانده کل قوا، بزرگ ارتشتاران و تیمسار سپهبد و ارتشبد مینامید و به درجهداران ارتش و سپاه سر دوشی میدهید؟<img align="left" src="http://t1.gstatic.com/images?q=tbn:Uh0dOGEb65_EoM:http://www.rahesabz.net/uploads/images/333d52fccd1655f40e5081f6916d7dcf.jpg" width="200" height="140" /><br />ر هبر: اولا که این یک سؤال نبود و چندین سؤال بود. دوم اینکه من بارها به این کوسه گفتم این حرفها را در نماز جمعه نزن! گفتم این ملت نفهم است، دهنبین است، نادان است، نیروی تمیز و ادراک ندارد! اونوقت میآیند و هزار وصله و پینه به خود جنابعالی میبندند که مثلا بعله ...شما که سربازی نرفتهای چرا فرمانده یا جانشین فرمانده کل قوا شدهای؟<br />ولی این مردک، این آقای هاشمی که بنده حالا نمیخواهم اینجا اسماش را بیاورم بهخرجاش نرفت که نرفت. فقط بلد است برود توی نماز جمعه و با خطبه و تظاهر بهگریه آنچه را ما رشتهایم پنبه بکند. این آقا نفهمید اگر میگذاشتیم موسوی یا کروبی برنده انتخابات بیرون بیایند اونوقت همین امت همیشه در صحنه ما را کِتبسته میبردند کهریزک و چوب تو آستینمان میکردند.<br />-- تیمسار! حرف من این نیست که آیا بهخرج رفسنجانی رفت یا نرفت؟ پرسش ایناست اگر قرار بر این قرار میگرفت که طبق فتوای آخوندها، آنطور که در رژیم گذشته از مقلدین خویش میخواستید مردم از خدمت نظام فرار بکنند و خود نیز سرمشق دیگران میشدید، پس چه کسی میبایست از مام وطن، از ناموس وطن دفاع کند؟ آیا مردم حق ندارند شما را بیوطن و یا خائن بهوطن خطاب بکنند؟<br />رهبر: من توضیح دادم که حکومت آنموقع طاغوتی بود، یعنی اسلامی نبود. بنا بر این ...<br />-- جناب تیمسار! آیتالله خمینی میگفت: « دلخوش به این نباشید که آب و برق شما را مجانی میکنیم، اتوبوس را مجانی میکنیم،! ما معنویات شما را، روحیات شما را عظمت میدهیم».<br />آیا تجاوزهایی که در کهریزک به دختران و پسران ایرانی صورت گرفت نشان از عظمت معنویاتی داشت که آقای خمینی قولاش را داده بود؟ ایشان در بهشت زهرا فرمودند حکومتگزاران در رژیم گذشته ارزش و احترامی برای زن قایل نبودهاند، گفت ما زنها را، مقام میدهیم، ارزش میدهیم، عزت میدهیم، احترام میدهیم<br />.<img align="left" src="http://i1.ytimg.com/vi/dfJyPOCiLy8/default.jpg" width="180" height="120" />آیا آن چوب و چماقی که پاسدار ها و بسیجیهای شما به کمر، به دست و پا و بر سر زنان و دختران مظلوم و بیسلاح مملکت فرود آوردند در قاموس شما و مذهب شما نشان از احترام به زن و اثر از ارزشهای اسلامی نسبت به نسوان دارد؟ اینترنت پر است از ترجمه آیات و تشریح احادیث مذهبی در رابطه با چگونگی رفتار با زنان از زبان پیامبر اسلام. آیا این است برداشت و روش اسلامی شما در برخورد با زنان مسلمه محجبه؟ شما که جوانان مملکت را بهجرم درخواست آزادی اینچنین گُر و گُر به زندانهای طویلالمدت جریمه میکنید، کدامیک از مجرمین چماقبدست و حتا آدمکُش را تاکنون تنبیه کردهاید؟ زن و مرد اروپایی سرسختانه با ساختن مسجد و اصولا با اشاعه دین اسلام و تدریس دروس اسلامی در مدارس کشورشان ممانعت و مخالفت میکنند. یکی از دلایل پرهیزجامعه اروپایی از ساختن مسجد و ترویج اسلام مشاهده همین فیلمهاییست که از رفتار چماقداران اسلامی شما و چگونگی عدم احترام بهشهروندان هر شب در تلویزیونهای جهان پخش میشود، شما را ضد بشر و وحشی خطاب میکنند، هر چند شنیدن چنین عناوینی برای شما عادت شده و بیم و باکی از رسوایی بیشتر ندارید، بهاصطلاح پوستتان کلفت شده است.<br />آیا با دیدن تصاویر و فیلمهای کتکخوردن دختران مظلوم، که نوه شما میشوند شرم نکردید؟ خجالت نکشیدید؟ آیا قدرت اینچنین کور تان کردهاست؟ ننگات باد جناب تیمسار!</div><div align="right"><a href="http://www.youtube.com/watch?v=45tPwizS4r8"><strong>فیلم</strong></a><strong>[1]</strong></div><div align="right"><strong></strong></div><div align="right"><strong><a href="http://www.youtube.com/watch?v=SBYO8-3nQ5g&feature=related">فیلم</a>[2]</strong></div><div align="right"><strong></strong></div><div align="right">رهبر: ببینم سؤالات "وحیدنیایی"، سؤالات نُخبهای از بنده میکنی؟<br />اینها، این ضعیفهها نتیجه انتخاباتی را که مورد تأیید بنده است قبول ندارند. تظاهرات میکنند، اغتشاشات میکنند، شلوغ آلات میکنند. انتظار داشتید حلوا بینشان تقسیم کنیم؟ زن باید برود توی آشپزخانهاش آشاش را بپزد. ضعیفه چه گفتهاند به تظاهرات و اینجور چیزا؟ اگر ما جلو اینها را نمیگرفتیم تک تک ما را میگرفتند و میبردند کهریزک و باتوم تو ماتحت مقدس ما ... لاالله الیالله... دهنام باز میکنیها...<br />-- سؤالات نُخبهای؟<br />رهبر: بعله ... دو سه هفته پیش چند تا جوان، چند تا دانشجوی نرینه و مادینه را پیش ما آوردند و گفتند اینها نُخبههای مملکت هستند میخواهند ادای احترام بکنند. گفتیم خُب حالا که فدایی هستند حرف بزنند. آمدند کمی از ما تعریف کردند، چند شعر در رثای ما خواندند ما هم خوشمان آمد ولی یکی از آنها که میگفت من هستم دانشجو، من هستم نُخبه ولی در اصل جاسوس آمریکا و موساد بود، اصرار داشت که صحبت بکند. ما هم که دیدیم ریش و پشماش شبیه حزباللهیهای خودمان است فکر کردیم یکی از ما است، خیلی هم مستضعف و لاغر و مردنی بهنظر میرسید. </div><div align="right">خُب رُخصت دادیم حرف بزند. گفتیم بیاید صحبت بکند لاکن مردک سؤالهای عجیب و غریبی از بنده میکرد. چه میدانم آزادی مطبوعات و آزادی تلویزیون و آزادی بیان از من مطالبه میکرد. انگار بنده دکون بقالی دارم...</div><div align="right">*<br />حالا نکند شما هم با آمریکا و با موساد تبانی کردهای؟ </div><div align="right">آهای وحید! آهای پاسدار ! بیایید این آقا را ببرید کهریزک، گویا خیلی آزادی زیر دلاش زده است...<br />*<br />در همین حیص و بیص با داد و فریاد، خیس عرق از خواب بیدار شدم. عیال طفلکی حسابی وحشت کرده بود و مثل بید میلرزید.<br />پس از اینکه قلپی آب بهخوردم داد درحالی که عرق پیشانیام را خشک میکرد گفت: چیه؟ چی شده؟ هی داد می زدی، فریاد میزدی، لگد میزدی و میگفتی: ولام کنید پدر سوختهها، ولام کنید ... میزنم، میکشم، پدر در میآورم.<br />ببین چراغ مطالعه را با مشت خرد کردهای!<br />بعد با دلسوزی گفت: چند دفعه ازت خواهش کردم شام پیاز نخور! پیاز باد داره ... شام اگه پیاز بخوری آخوند تو خوابات مییاد!<br />...................................................................................................................<br />(*) آقای خامنهای مجتهد جامعالشرایط نیست، حتا در آیتالله بودن ایشان نیز، به این دلیل که درس داخل و خارج و وسط را تمام نکرده است تردید هست. مضافا اینکه شایع است رساله آیتاللهی ایشان را نیز سید محمود شاهرودی تحریر کرده است، ولی خوب من خواستم بهپاس مجوز مصاحبهای که بهمن داده است هندونهای زیر بغلاش بگذارم. </div><b> H a m i d ... M i d a f </b>http://www.blogger.com/profile/12725883238759566740noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-2489441470436298801.post-88789968613667003012009-11-20T15:08:00.004+01:002009-11-21T00:04:40.460+01:00مقایسه تظاهرات آفریقایی با ایران اسلامی<div align="right"><em><span style="font-size:130%;">خاطرهای از دریا و ایام دریانوردی</span></em><br /><br />حدود پنجاه سال پیش، یعنی اوایل سالهای 1960 میلادی، کار آموز فرماندهی(عرشه) روی یکی از کشتیهای آلمانی، متعلق بهشرکت معروف "هانزا HANSA LINE" بودم.<br />پس از پیمودن نیمی از طول و عرض کره زمین و تحمل توفان و گذراز اقیانوس اطلس، از دریای مدیترانه، از اقیانوس هند و خلیج معروف بنگال، معروف از این نظر، که توفانهایش نیز مثل توفانهای دریاهای دیگر نیست، به شمال شرق هندوستان رسیده بودیم. و پس از تخلیه و بارگیری طولانیی چند هفتهای در بنادر کلکته در هند، چیتاگونگ در پاکستان شرقی سابق، یا بنگلادش امروز؛ و در بندر رانگون در "برمه"ی سابق، یا "میانمار" امروز، با کشتیمان، که پر از کالاهای مختلف و سنگین شده بود: ( چند هزار تن جوت Jute برای بافتن طناب و کیسه و گونی،لیف و کنَبال و انواع و اقسام (Cashewnuss )، نارگیل خشک و صندوقهای پر از چای "آسام" و چه و چه ... ) هِن هِنکنان بهصوب اروپا حرکت کردیم.<br />در آن دوران، سیستم بارگیری با "کانتینر" هنوز به اروپا نرسیده بود و استفاده از جعبههای <a href="http://images.google.com/images?hl=en&lr=&safe=off&q=%DA%A9%D8%A7%D9%86%D8%AA%DB%8C%D9%86%D8%B1&um=1&ie=UTF-8&sa=N&tab=wi">کانتینر[+]</a> در کشتیها اصولا چندان معمول نشده بود. اوایل سالهای 1970 بود که بعضی از شرکتهای کشتیرانی اروپایی، از جمله همین "هانزالین" آلمانی، نخست با یکی دو فروند کشتی، حمل کالاهای جعبهای یا صندوقی را آغاز کردند، که بعدها عالمگیر شد.<br />چنین بود که تا آن زمان و حتا تا سالها بعد، ما کالاهای متفاوت را بهصورت فلّه یا در جعبههای تختهای یا در گونی و کیسه یا در توریهای ضخیم، به اقصی نقاط جهان حمل میکردیم، که البته منجر به آسیبدیدگی شدید کالا در بنادر و گاه نیز در خن کشتی میشد. بهدلیل غلتیدن در امواج هنگام توفان و یا بهعلت دستبرد در بنادر مختلف.<img align="left" src="http://static.flickr.com/23/40625198_27e830f59a_m.jpg" width="325" height="115" /><br />مقصد کشتی پس از ترک "رانگون" وطن بود. یعنی وطن کشتی، یعنی اروپا، بندر هامبورگ، که در مجموع باید یکماه و نیم تا دو ماه دیگر، برای رسیدن به آنجا و پهلو گرفتن به اسکلهاش، دریا پیمایی میکردیم، وقرار بود در بین راه در بنادر متعدد دیگر هم پهلو بگیریم. </div><div align="right">طولانی بودن سفر به این دلیل بود، که عملیات تخلیه و بارگیری در بنادر، بویژه در بنادر آسیایی و آفریقایی، بسیار با کندی و با جرثقیلهای کشتی صورت میگرفت.<br />*<br />کشتی، با وجود عظمت و بزرگیاش، در توفان بازیچه امواجی میشد که گاه به ارتفاع تا بیست متر نیز میرسیدند. و کشتی در تقلا برای برقراری تعادل، تا زاویه 30 درجه به دو پهلو میغلتید. و ما سرنشینان، اگر پس از گذشت چند هفته تحمل حرکت گهوارهای کشتی موفق به پیاده شدن در بندری میشدیم، میبایست نخست راه رفتن روی زمین سفت را دو باره تجربه کنیم و چند قدم نخست را مارپیچی و تلو تلو گام بر داریم.<br />علاوه بر پرسنل الزامیی عرشه و انجین، حدود 14 نفر کار آموز جوان نیز روی این کشتی باری و آموزشی وول میخوردیم، تحصیل میکردیم، زندگی میکردیم، کار میکردیم. که هم تفریح و تفنن ایام جوانی بود و هم کشیک و بیخوابی و موجخوردن. و هم آشنایی نزدیک با کشتی و کشتیرانی و بنادر جهان. هم آموزش دقیق برای بهعهده گرفتن مسؤلیت بهعنوان افسر و فرمانده در سالهای بعد، البته پس از کلنجار رفتن با فرمولهای ریاضی، فیزیک و شیمی و آسترونومی و قوانین سخت دریایی محلی و بینالمللی، در دانشکده دریایی مربوطه.<br />*<br />ما از خلیج بنگال و از اقیانوس هند گذشتیم و پس از سوختگیری در بندر "<a href="http://en.wikipedia.org/wiki/Aden">عدن</a>[<a href="http://en.wikipedia.org/wiki/Aden"> +</a> ]" که آنزمان هنوز در دست انگلیسیها بود، از طریق بابالمندب ( یا بهقول مجله توفیق" فمالمعده" یادش بخیر) وارد دریای سرخ شدیم. در بندر "پورت سودان" اینوَر، در آفریقا، بین هشتاد تا یکصد رأس گاو و گوسفند و بُز و شتر نر و ماده را، بهمقصد بندر جّده، اونوَر، در جزیرةالعرب، بر روی عرشه طویل کشتی بار کردیم، که خالی از لطف و تفریح نبود. و ما جوانها که به هر بهانهای خوش بودیم، غش غش میخندیدیم، چون کارگران بندر حریف احشام نمیشدند و تقریبا تمام روز با گاوها و گوسفندها، که از کشتی و از اینهمه آدم و از آن همه سر و صدا ترسیده و رم کرده بودند، کلنجار میرفتند و تلاش داشتند آنها را بر کشتی سوار کنند و در آن ارتفاع آنها را آرام نگهدارند. در راه به جده یکی از بچههای فضول، نیمهشب بُزی را بغل کرده و در رختخواب آشپز چاق و پفیوز و وراجمان، که گویا پس از خوردن چند لیتر آبجو بهخواب عمیق فرو رفته بود، گذاشته و درب کابین را بسته بود. میتوانید حدس بزنید صبح سحرگاه، که زنگ ساعت، آشپز را بیدار کرده بود، چه غوغایی در کشتی بپا بود. و البته هیچکس زیر بار اتهام نمیرفت. </div><div align="right">هنوز بهیاد دارم که آن بُز موهای بلند سیاهرنگ داشت و بچهها، پس از غوغا و سر و صدای جناب آشپزباشی، در راهرو کشتی بدنبالش بودند تا طنابی به گردناش بیاندازند.<br />*<br />از بندر "پورت سعید" در مصر نیز پیاز، بعله درست خواندید گونی گونی پیاز، و عدلهای پنبه و پارچه کهنه، لابد برای تمیزکردن روغن روی عرشه یا در موتور خانه، بهمقصد اروپا بارگیری کردیم. </div><div align="right">*<br />من بهعنوان جوانی سبزهرو و چشم و ابرو مشکی، بزرگ شده در ساحل داغ خلیج همیشه فارس، در بین آلمانیهای بور و زاغچشم، مشخص و متمایز بودم. ولی چون خود مدتها بود بین آنها و با آنها زندگی میکردم، متوجه این امر نمیشدم و تفاوت رنگ پوست و مو برایم عادی شده بود ولی در بنادر، بویژه در کشورهای اسلامی، کنجکاوی افراد را بر میانگیخت و پرس و جو میکردند، من از کدام کشورم؟ که اگر خودم در نزدیکی نبودم از آلمانها میپرسیدند.<br /><img align="left" src="http://static.flickr.com/25/46452099_1ec67785d2_m.jpg" width="155" height="180" />در بنادر مصر، مصریها وقتی میشنیدند من ایرانی هستم مثل بُمب منفجر میشدند و اسم" ایران" را که میشنیدند، گویا لانه زنبوری توی تنبونشان انداختهای، چنان با خشم و کینه فریاد میزدند و هرچه فُحش و ناسزای ناب اسلامی/ عربی در چنته داشتند نثار من و شاه مملکتام میکردند، که مسلمان نشنفد کافر نبیند. </div><div align="right">هرچند سلطنتطلب نبودم، ولی بهخود میگفتم غلط میکنند این پاپتیها به من و به شاه مملکتام توهین میکنند. چون از وحشیگری آنها بیم داشتم آهسته غُر میزدم و میگفتم: خدا سایه اسراییل را از سر شما کم نکند.</div><div align="right">من جوان بودم و شور جوانی آدم را کمحوصله و تندخو میکند. از فحشها و ناسزا های این ابوگندوها ناراحت میشدم، چون مقداری هم عربی بلد بودم میفهمیدم چه میگویند. از طرفی زورم بهتنهایی به این قوم هپلهپو نمیرسید، نا چار با فاصلهگرفتن از آنها هر چه فحش و ناسزا به عربی و به فارسی و به آلمانی و انگلیسی و هندی و اُردو بلد بودم، قاطی پاطی، نثار جد و آباء قائد اعظمشان گمال عبدالناصر و احمد شوقیری میکردم. فقط امکلثوم برایم مستثنا بود، چون خواننده مجبوبم بود، پس از پاسخ مفصل پا بهفرار میگذاشتم و از دسترس آنها دور میشدم.<br />* </div><div align="right"></div><div align="right"></div><div align="right"></div><div align="right"></div><div align="right">یک بار، که باز هم در بندر "پورت سعید" لنگر انداخته بودیم چند نفر مصری با قبای بلند عربی به من نزدیک شدند و ازم پرسیدند کجایی هستی؟ من که میدانستم آنها از من ایرانی بههمان شدت نفرت دارند که از یهودیهای جهان، جواب دادم من یهودی هستم. گفتم من از سرزمین مقدس اسراییل میآیم، نگفتم از قُدس گفتم از اورشلیم، از جروزالم میآیم، که البته چنین نبود.</div><div align="right">خدا را شکر میکنم که جوان و فرز بودم و توانستم بهسرعت بگریزم و درب کابین را بهروی خود قفل کنم. اگر گفته بودم ایرانی هستم ممکن بود زندهام نگهدارند و به فحش و ناسزا گفتن بهخودم و به جد و آباء و نیاکانم و حد اکثر به شاه مملکتم اکتفا کنند و آخ و پوفشان توأم با خشمشان را، با صدای بلند روی عرشه کشتیام تُف کنند. ولی یهودی؟ اسراییلی؟ اینک دیگر خونم مباح شده بود. </div><div align="right">چنان غوغا و بلبشویی در کشتی و در بین عربها براه افتاد، که گویا نفت در لانه مورچگان ریختهاند. من تمام روز و شباش جرأت نکردم روی عرشه آفتابی بشوم. روز بعد که مصر را ترک کردیم شعلههای آتش از سه انبار کشتیمان زبانه میکشیدند، که هرگز نفهمیدیم مصریها بهعمد چنین کرده بودند یا علت دیگری داشت؟</div><div align="right"><div align="right">*</div><div align="right">همین مصریهای دمدمیمزاج، که در زمان عبدالناصر، بر حسب فطرت عربی، از ایران و از شاه ایران نفرت داشتند، در سفر سال 1975 محمد رضا شاه به آن کشور استقبال شاهانه از وی بهعمل آوردند. زنده باد دلارهای نفتی.<br />*</div></div><div align="right"><div align="right"></div><div align="right"></div><div align="right"></div><div align="right"><div align="right">سالها بعد، در ژون 1967، که اسراییل فقط در مدت شش روز، دهن همه این زبوندرازها ، از سوریه تا اردن و مصر را سرویس کرد، من که با هارت و پورت عربها آشنا بودم از خنده پس افتادم. و سالها بعدش، پس از برقراری صلح بین اسراییل و مصر و باز شدن مجدد کانال سوئز، که بهعنوان فرمانده، کشتیام را از کانال میگذراندم، خط دفاعی بارلو را دیدم. در سمت دیگر کانال، طرف مصر، هر ده متر سربازها با تفنگ و مسلسل، خبردار و بیحرکت، ایستاده بودند. تعجب کردم، در ایام صلح و توپهای ضد هوایی وسربازان مسلح؟ خوب که با دوربین دقت کردم دیدم همه آنها آتراپ و پلاستیکی هستند. آنقدر خندیدم که نمیتوانستم در پل فرماندهی سر پایم بهایستم. راهنمای مصری، که ما را در کانال همراهی میکرد، علت را پرسید؟ سربازهای پلاستیکی را نشاناش دادم گفتم اسراییلی ها سربازهای حقیقی شما را تا درب ورودی پایتختتان القاهره تعقیب کردند و اگر آمریکا ترمزشان نکرده بود تا فیها خالدون شما هم پیش میرفتند، واقعا فکر میکنید اینک گول سربازهای پلاستیکی شما میخورند؟</div></div></div><div align="right">*</div><div align="right"></div><div align="right"></div><div align="right">اما برگردم به سودان که قصدم از نوشتن این یاد داشت بازگویی مشاهداتام در این بندر بود.<br />ما جوانها، بلافاصله پس از پهلو گرفتن کشتی به اسکله، اگر نوبت کشیک یا وظیفه دیگری بهعهده نداشتیم، فوری بهساحل میزدیم. زندگی سخت و یکنواخت روزانه در کشتی، بویژه کمبود جنس مخالف، مار را به سوی ساحل "پرواز" میداد.<br />من و دو نفر از کار آموزان آلمانی لنگان لنگان و تلو تلو، تا به راهرفتن روی زمین سفت عادت کنیم، راهی شهر شدیم. رسیدیم به یک میدان وسیع خاکی، که پر از هیاهو و فریاد و آکنده از گرد و غبار بود. پرس و جو کردیم گفتند تظاهرات ضددولتیست، به آنجا نزدیک نشوید!<br />من میدانستم و میدانم، هر گاه به اسکله پهلو میگرفتیم، نخستین کسی که بهکشتی وارد میشد نماینده کشتیرانی بود و اگر شهر شلوغ و تظاهراتی در کار بود فورا خبرش را در کشتی پخش میکرد و ما را از رفتن بهساحل بر حذر میداشت. من خود بارها شاهد تظاهرات غافلگیرانه در هندوستان و پاکستان بودم و تظاهرات آنجا را با تظاهرات خیابانی در آلمان مقایسه میکردم، که میتوان گفت در آنجا، در آلمان، تقریبا خون از دماغ کسی نمیآمد. ولی در کشورهای آسیایی یا آفریقایی؟ جان انسان ارزشی نداشت و در هر تظاهراتی دستِکم صد تا صد و پنجاه نفر کشته و نفله میشدند. و بقیه با فریادهای پیاپی " مرگی هی، مرگی هی"، یعنی بدوید که مرگ آمد، بهاطراف پراکنده میشدند.<br />این بار در سودان، یا نماینده کشتیرانی خبر از تظاهرات نداشت یا خبرش دیر در کشتی پخش شده بود یا ما نشنیده بودیم. به هر حال تا آمدیم بجنبیم در محاصره تظاهرکنندگان قرار گرفتیم ولی کسی کاری بهکار ما نداشت، فقط ناخواسته به هر طرف هُل داده میشدیم. هنوز هم نمیداتم چهگونه از معرکه فرار کردیم و در حاشیه میدان وسیع ایستادیم و بر حسب کنجکاوی و حماقت جوانی، تماشاگر میدان نبرد شدیم.<br />در سمت راست میدان، سمت راست ما، نیروهای دولتی صف کشیده بودند. صف که چهعرضکنم توی هم وول میخوردند. دو چیز جلب توجه میکرد! یکی این که سربازها فقط با چوب و چماق و باتوم مسلح بودند. دوم اینکه لباس نظامیی سرباز ها چنان گل و گشاد بود، یا سرباز ها آنقدر لاغر و مردنی بودند، که یونیفورمشان بهتنشان داد میزد و کم مانده بود شلوار از کونشان بیافتد.<br />در سمت چپ میدان، سمت چپ ما، تظاهرکنندگان گرد و خاک بهپا میکردند، با داد و فریاد فراوان، که ما هیچی از آن نمیفهمیدیم. من میدیدم که مردها، پیر و جوان، اکثرا جوان، با قلوه سنگ و با چوب و مشت و لگد به سرباز ها حمله میکنند و چنین پیدا بود که میخواهند میدان را ترک کرده و خیابان روبرویی را تصرف کنند. شاید در آنجا وزارتخانهای یا ساختمانی دولتی وجود داشت؟ نمیدانم. به هر حال تا مردم حمله میکردند سرباز ها به ضد حمله دست میزدند و با گُرز و چوب، بهجان جوانها میافتادند و سعی در پراکندن آنها میکردند. ولی ناگهان مردها بهسرعت عقب نشینی کرده و زنها از پشت بهجلو میآمدند و جای آنها را میگرفتند. سرباز ها فوری گرز ها، چوبها و چماقهایشان را پایین آورده، صف میکشیدند و سعی میکردند فقط با دیواری که از بدن خویش درست کرده بودند جلوعبور زنها را بگیرند. در اینجا زنها بهسرعت به عقب رفته و مردها باز بهجلو میآمدند و با مشت و لگد بهجان سرباز ها میافتادند و با داد و فریاد فراوان آنها را چند متربهعقب میراندند. آنگاه نوبت از نو بازی از نو. سرباز ها مردها را کتک میزدند، مردها به عقب فرار میکردند، زنها جای آنها را میگرفتند، سرباز ها چوبها را پایین آورده و جلو زنها سر فرود میآوردند و صف میکشیدند. تظاهرکنندگان هر بار بدین صورت چند متر از میدان به تصرف در میآوردند و وارد خیابان روبرویی میشدند.<br />من حتا یکبار ندیدم که سربازی با چوب یا با مشت بهدست و پای زنی یا دختری بزند! در حالی که زنها بهشدت سر آنها داد میکشیدند و مشت در هوا تکان میدادند.<br />*<br />تظاهرات ایران را که در فیلمها دیدم و مشاهده کردم چگونه سربازان ِ با نام و بینام و گمنام امام زمان و ذوب در ولایت جهل سید علی، دختران بیدفاع وطنم را با چوب و با باتوم کتک میزنند، از ایرانی بودن خود شرم کردم، خجالت کشیدم. این چنین صحنهها را فقط در افغانستان و توسط طالبان، در فیلمها دیده بودم. آنزمان که فیلم کتکخوردن دختران مظلوم وطنام را دیدم زیر لب گفتم و اینک فریاد میزنم که: آقای خامنهای! ننگات باد آن عمامه بر سرت و آن ریش و محاسن بر صورتات، که الحق پسمانده و فرزند خلف همان بادیهنشینانی هستی، که 1400 سال پیش میهن ما را بنام اسلام ولی بهقصد غارت از ما گرفتند و اینک با تجاوز مزدورانات به جوانان وطن و کتکزدن دختران، نام ننگی، ننگتر از نام اجدادت سعد ابن وقاص و حجاج ابن یوسف ثقفی، در تاریخ ایران از خود بجای گئاشتی...!<br />همه آرزوی مرگ تو را دارند. من اما امیدوارم زنده بمانی و زنجیر بر گردن در دادگاه ملت حضور یابی تا بهجرم خیانت به ایران و جنایت به شهرونداناش، سزای اعمالات را ببینی و شاید روزی رسد که ملت بهتلافی اینهمه خیانت و جنایت، تو را نیز به کهریزک ببرد و قانون قصاص اسلامی را که یکی از قوانین مترقی و پیشرفته مذهب خودتان است، در بارهات اجرا کند.</div><div align="right">بگو آمین<br />*</div><b> H a m i d ... M i d a f </b>http://www.blogger.com/profile/12725883238759566740noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-2489441470436298801.post-1245366080361902782009-11-17T01:18:00.007+01:002009-11-18T08:59:21.693+01:00تناقض تفکرآخوندی با بشر و حقوقاش<div align="right">گفت: رئيس موسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني(ر- ه- س- ش- د-ذ-) را میشناسی؟<br />لحظه ای به فکر فرو رفتم و گفتم: از بس تعدادشان زیاد است نمیدانم کدامین مُفتخور را میگویی؟ از این که بگذریم؛ کدام آموزش؟ کدام پژوهش؟ چه مؤسسهای؟ چه کشکی؟ چه پشمی؟ چه بندی چه بساطی؟ پول مملکت را مُفت و بیهوده هدر میدهند.<br />گفت: منظورم آیتالله العظمی الشیخ المصباح الیزدی علیهالسلام است، که ولي فقيه را ستون خيمه اسلام در زمان غيبت خوانده است و گفته بدون آن اسلام از بين خواهد رفت.<br />گفتم: این همان آخوند کریهالمنظری که تمام قد جلو رهبر بهزمین غلطید و قصد لیسیدن نعلین وی را داشت نیست؟<br />گفت: بههدف زدی؛ خود خودش است. این هم <strong>(</strong><a href="http://www.youtube.com/watch?v=TDvk0aLzLsQ"><strong>فیلم</strong></a><strong>)</strong>اش.<br />گفتم آیا خبر داری هنگام پهنشدن شیخ بر روی زمین و دولا شدناش برای بوسهزدن بر نعلین رهبر و خمشدن و به زانو رفتن مقام معظم رهبری برای بلند کردن او از روی زمین، کسی از حضار نوشابهای، چیزی به این دو آیات عظام و علمای اعلام تعارف کرده است؟<br />گفت: نهخیر خبر ندارم. از توی فیلم هم که چیزی رؤیت نمیشود ولی اگر تسامح و تساهلی هم صورت گرفته باشد میتوان در آینده نهچندان دور جبران کرد. اللهُ اعلم بالکُلالامور.<br />گفتم: من فعلا حرفی ندارم که این موجودات آبروی آخوند و روحانیت را میبرند! آبروی اسلام را که بحمدالله سالهاست بردهاند و چوب حراجاش را زدهاند. من دلم برای این میسوزد که این نابکاران نام ایرانی بر خود مینهند، آبروی همه را بردهاند آبروی ایران و ایرانی را نیز لکهدار میکنند.<br />گفت: حضرت مصباح فرموده است که: "دفاع از آب و خاك كشور زماني ارزش واقعي پيدا مي كند كه براي اسلام باشد".<br />گفتم: چون میدان را خالی دیده است و کسی نبوده توی دهناش بزند این مزخرفات را تحویل فرماندهان ارشد سپاه داده است.</div><div align="right">فرماندهان ارشد سپاه نیز لایق همین هستند که آخوند بوگندویی نظیر مصباح این چنین مزخرفاتی تحویلشان دهد.<br />*<br />آفت گیاهی یا نباتی، منحصر میشود به آسیب دیدن کشتزارها و مزارع. مثلا محصولات گندم، ذرت و غیره... و محدود میشود به خسارت دیدن نهالها و تاکستانها، که کشاورزان برای مبارزه با آن آفت و خلاص شدن از شر حشرات موذی، به سمپاشی شیمیایی و امشیزنی متوسل میشوند.<br />سوا از آفتزدگی مزارع، آفتزدگی جامعه بشری نیز داریم، که در رأس آن آفتی بهنام ملا زدگی و یا شیوع اپیدمیای بهنام آخوندیسم مذهبی است، که حامل ویروسهای مخوفی هستند بنام تفکر متحجرانه، انحصارطلبی مطلق، مالاندوزی، قتل و چنایت و تجاوز، بیوطنی، پوستکلفتی، بیعاری، که انسان و طایفه بشری را، نه تنها در ایران و در منطقه اطرافاش، که در کُل جهان آلوده و ملوّث میسازند و باید راه مبارزه با آن آفت و این اپیدمی را بدون رودربایستی و ملاحظهکاری و من بمیرم تو بمیری، شناخت و در پاکسازی محیط زیست بیمحابا بهکار برد و به ضد عفونی و امشی کردناش در مزرعه بشری پرداخت.<br />*<br />حقوق بشر یعنی چه؟ چگونه میتوانیم موجوداتی نظیر خامنهای و مصباح و احمد خاتمی و طائب و مرتضوی و جنتی را بشر بنامیم؟</div><div align="right">اصولا چه کسی بشر بودن یا نبودن موجودی را تعیین و تعریف میکند؟ و بر اساس کدامین معیار و بر پایه کدامین مقیاس، اندازه بشری آن موجود را تبیین میکند؟</div><div align="right">مگر کسی که صرفا روی دو پایاش راه رفت و مثل طوطی تکلم کرد بشر است و از حقوق بشری برخوردار میشود؟ مرغ هم روی دو پایش راه میرود! گوریل هم روی دو پایش راه میرود! صدام ملحد عفلقی هم روی دو پایش راه میرفت! سردار رادان و سردار جعفری و سردار نقدی و سردار نسیهای هم روی دو پای خویش راه می روند، فُحش ناموسی و دستور تجاوز میدهند. آیا ما میتوانیم بیاییم و بگوییم این موجودات بشر هستند؟ و حقوق و ارزش بشری شامل آنها میشود؟<br />*<br />آنها که دم از حقوق بشر، مساوات و برابری آخوند و آخوندمسلکان با ایرانیان پاکزاد میزنند، دنباله رو همان کسانی هستند که در اوایل فتنه در سیسال پیش با ساده لوحی میگفتند: بگذارید آخوندها یکسالی روی کار باشند ببینیم چه میکنند؟ و وطنپرستانی نظیر شادروان شاپور بختیار میگفتند: گول آخوند دغلباز و مکار را مخورید! آخوند اگر مسلط شد تا ایران را ویران نکرده است ول کن معامله نیست. </div><div align="right">میگفتند آخوند وطن ندارد، که دلاش برای وطن و میهن بسوزد. در فطرت او جز خرابکاری هنر دیگری عجین نشده است.<br />آخوندهایی نیز که بهظاهر سر بهاعتراض با همریشان خویش برداشتهاند، غم ایران ندارند! آنها بهدرستی بیم آن دارند، حکومت را، که پس از چند قرن تلاش در دغلکاری و عوامفریبی، اینک با خوردن دری بهتخته، بهسهل و سادگی بهدست آوردهاند، مبادا بر اثر حماقت و ندانمکاری و زیادهطلبی بقیه همکاران و همریشانشان بههمان سهل و سادگی از دست بدهند. </div><div align="right">این است غم منتظری، صانعی، مکارم شیرازی و کدیور و که ... و که ...<img align="left" src="http://t2.gstatic.com/images?q=tbn:ChFm0uXSEZWZhM:http://bizimtabriznews.com/thumbnail.php%3Ffile%3Dtazahorat/i17_19370165.jpg%26size%3Darticle_medium" width="140" height="120" /><br /><br /><strong><span style="color:#3333ff;">آیتالله مصباح یزدی</span></strong>: <span style="color:#3333ff;"><strong>لواط </strong></span><em><strong><span style="color:#3333ff;">و زنا با زندانی سیاسی بهمنظور اعترافگیری توسط بازجو جایز است</span></strong></em> </div><br />لینک افاضات آیةالله مصباح را (<a href="http://www.iran-e-sabz.org/link/1388/06/post_3171.html"><strong>اینجا</strong></a>) و (<a href="http://balatarin.com/permlink/2009/8/14/1703433"><strong>اینجا</strong></a>) با تصویر یا بدون تصویر ملاحظه بفرمایید.<b> H a m i d ... M i d a f </b>http://www.blogger.com/profile/12725883238759566740noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-2489441470436298801.post-69255154144263406952009-11-14T15:34:00.002+01:002009-11-18T13:24:24.897+01:00عذرخواهی بهسبک نلسون ماندلا؟<div align="right">هموطنی میگفت: پس از سقوط رژیم، دولتمردان اسلامی، که بهنام خدا و با تکیه بر اسلحه ظلم کردهاند، زندانی کردهاند، شکنجه کردهاند، تجاوز کردهاند، باید بیایند پای تلویزیون و از مردم ستمدیده عذرخواهی بکنند. همانطور که نلسون ماندلا، قهرمان مبارزه با آپارتاید و سیاستمدار صلحطلب، مجرمان رژیم پیشین آفریقای جنوبی را قانع کرد، یا مجبور کرد، برای قتلها و معصیتهایی که مرتکب شدهاند از مردم عذرخواهی بکنند...<br />و ادامه داد: این عمل انسانیتر، پذیرفتهتر و بسیار کارساز تر از آناست که دادگاه و محکمهای تشکیل بشود و حضرات را با عمامهشان حلقآویز بکند. و مکلاهایشان را با پا از جرثقیل آویزان.<br />گفتم: نخست اینکه نلسون ماندلا شهرت و احترام جهانیاش را تنها مدیون شخصیت والای خویش و مرهون قدرت اغماض دز مقابل ستمهایی که در طول مدت 27 سال زندان یر او رفته است نیست! این همه را مدیون و وامدار <em><strong>زندانبانها</strong></em> و نگهبانان خویش نیز هست.<br />گفتم توجه به این نکته ضروریست، که زندانبانهای سفیدپوست، یا سیاهپوست خاجپرستِ نامسلمانِ آفریقایی را با زندانبانهای مسلمان و متعهدِ نُخبهکُش اسلامیی ذوب شده در ولابت مطلقه سید علی، مقایسه نکنیم!<br />"نلسون ماندلا" اگر در یک کشور مسلمان، بویژه در جمهوری اسلامی و اگر نه در جزیره "روبن"، که در پایتخت ایران یا هر گوشهی دیگری از امالقراء اسلام زندانی میشد، هرگز بهاین مقام والایی که اینک به آن دست یافته است نمیرسید. یعنی برادران متعهد در جمهوری ناب محمدی، وی را با بطری نوشابه اسلامی و با باطوم مارکِ ولابتِ مطلقه فقیه، چنان نوازش میدادند، که هرگز هوس مقاومت در برابر رژیم آپارتاید نکند و برای همیشه احساس انسان بودن و شرف انسانی داشتن از یاد ببرد و آنچنان آبرویش جلوی زن و بچه و رفیق و دوست و آشنا میبردند، که مرگ و خودکشی را بر فهرمانی مبارزه با ظلم و تعدی ترجیح دهد. ایضا پاسداران بیضه اسلام آنچنان تحقیر و از قهرمانشدن بیزارش میکردند که جایزه صلح نوبل را با پوشه و دوسیهاش دودستی توی فرق سر آلفرد نوبل مرحوم بکوبد و عطایش را به لقایش ببخشد، یا بالعکس!.<br />دیدم هاج و واج مثل جنزدهها نگاهم میکند. پا از روی ترمز برداشتم و باز گاز دادم و گفتم: کمال ساده اندیشی، اگر نگویم سادهلوحی است، اگر تصور بفرمایید فردی مثل رفسنحانی، خامنهای، شاهرودی و خاتمی و صدها آخوند بالغ و نابالغ دیگر بر صفحه تلویزیون ظاهر میشوند و از اجرای احکام الاهی اظهار ندامت میکنند و در مقابل مردم بهعذرخواهی میپردازند و از آزاردیدگان و از خانواده مقتولین طلب مغفرت میکنند!<br />گفت: پناه میبرم بر خدا ...<img align="left" src="http://t1.gstatic.com/images?q=tbn:bGMpbWoACw4lAM:http://www.africanfilm.com/images/films/voices_2.jpg" width="120" height="90" /><br />گفتم: اگر توانستی پیدایش بکنی! او نیز سالهاست از دست آخوندها در گوشه یکی از آسمانهای هفتگانهاش پنهان شده است و خوب میداند اگر روزی آفتابی بشود اینبار سیدعلی ریشاش را میگیرد و او را از عرش بهزیرش میکشد، پای میز مذاکره و معاملهاش مینشاند و آبروی نداشته را، مثل سلفاش، با وی معامله میکند.<br />گفت: بعضی از هموطنان خیلی جوش میزنند و حکم به لغو مجازات اعدام میدهند.<br />گفتم: به این جور افراد میگویند خیالباف و رؤیایی... همین افراد هستند که معتقدند دین اسلام با فرهنگ و با تمدن ایرانی عجین شده و جوش خورده است و نمیشود دین را از آنها گرفت یا تغییری در آن داد ولی خود مصمماند یکی از اصول مهم و یکی از ارکان آن، یعنی قانون قصاص و بهسزا رسانیدن قاتل را، از آنها بگیرند. امام خمینی ( صلواةالله علیه و اولاده، رضیالله عنه) تا دم آخر از گردن زدن هفتصد یهودی بهدست امام علی حکایت میکرد و این عمل را یکی از افتخارات اسلام میشمرد. اینک دایههای دلسوز تر از مادر نسخه برای مردم میپیچند و میگویند اگر مجرمین به حقوق و متجاوزین بهناموس مردم را بکشید آنها هم روزی که دوباره بهقدرت برسند تلافی خواهند کرد. زهی خیال باطل. هدف تنها مبارزه با آفت آخوندیسم نیست کسانی که قصد هموار کردن راه برای تجاوز آینده آنها نیز در سر دارند باید تعلیم ببینند.<br />این حضرات معتقدند ما نیز باید بهسبک "نلسون ماندلا" رفتار کنیم.<br />یعنی قاضی مرتضوی در تلویزیون ظاهر بشود و بگوید: من اقرار میکنم که نخست بههمسر سپس بهدختر و پسر شما تجاوز کردم آنگاه سرشان را آنقدر بهدیوار کوفتم تا بدرک واصل شدند. حالا نیز از شما عذر میخواهم و به رئوفت اسلامی شما متوسل میشوم. جوان بودم و طالب نام و مقام. مرا بهبزرگواری خود ببخشید. اگر روزی روزگاری دوباره بهقدرت رسیدم قول میدهم اول سرشان را بهدیوار بکوبم بعد به آنها تجاوز بکنم.<br />حسین شریعتمداری هم جای مُهر را بر پیشانیاش نشان بدهد و بگوید این لکه سیاه نشان از اسلامی بودم من ندارد و این علامت جای مُهر و علامت تدّین من نیست؟ این لکه سیاه لکه ننگیست که <a href="http://images.google.com/images?hl=en&lr=&safe=off&um=1&sa=1&q=%D9%BE%D9%88%D8%B1+%D9%85%D8%AD%D9%85%D8%AF%DB%8C&btnG=Search+images&aq=f&oq=&aqi=&start=0">پورمحمدی</a> با داغ کردن آهن روی پریموس و فشار آن بر پیشانیام یادم داده است.<br />خامنهای هم ظاهر بشود و بگوید من ولی فقیه بودم آنهم از نوع مطلقهاش، هر کاری که کردم طبق قانون اساسی بود. شما هم اگر بجای من بودید و از اینهمه قدرت لایزال برخوردار می شدید، همین میکردید. کما اینکه اینک نیز تصمیم دارید مرا با پا بهجرثقیل در میدان آزادی آویزان کنید وآنقدر آویزان نگهدارید که طعمه لاشخورها و کرکسها بشوم.<br />*<br />ما میگوییم کسی قصد گرفتن دین و مذهب از کسی ندارد فقط بر این باوریم که دین و مذهب و نیایش بهدرگاه خدا امریست خصوصی و سوا از دخالت در حکومت و دولت، مبرّا و بهدور از فشار و نفوذ در زندگی خصوصی و عمومی مردم. میگوییم کسی حق ندارد بهنام دین و مذهب و در پوشش امر بهمعروف و نهی از منکر، قوانین شرعی / مذهبی، یا هر قانون مرتجع دیگر را بهکسی تحمیل کند. میگوییم برای پاکسازی ایران از آفت ملا و اپیدمی آخوندیسم سه قرن، یعنی چهار نسل وقت لازم داریم تا با قدرت تمام نسلهای آینده را از هرگونه سفسطه و دغلبازی و عوامفریبی آخوند، بر حذر داریم. این وظیفه ما است در قبال نسلهای آینده. </div><b> H a m i d ... M i d a f </b>http://www.blogger.com/profile/12725883238759566740noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-2489441470436298801.post-13636805898576197752009-11-09T18:35:00.002+01:002009-11-10T01:28:26.227+01:00و پس از سقوط ...<div align="right">محمدرضاشاه خیلی دیر صدای انقلاب را شنید و بهاحتمال تا آخرین نفس هم نفهمید چه شد و چرا مردم قیام کردند؟ او تا لحظه آخر بر این تصور بود که قدرتهای بیگانه در سرنگونی رژیم پادشاهی دست داشتهاند.<br />"علم" در خاطراتاش مینویسد: شرفیاب شدم، اعلیحضرت از شلوغی دانشگاه و تظاهرات دانشجویان خشمگین بودند. فرمودند: اینها چی میخواهند؟ تحصیل رایگان که دارند، همهگونه امکانات که در اختیارشان گذاشتهایم! دیگر چه میخواهند؟<br />کسی جرأت نداشت به شاه بگوید مردم تشنه آزادیاند! بگویند ما ملت فرهیختهای هستیم، مردم آزادی بیان، آزادی مطبوعات، آزادی انتخابات، آزادی زندانیان سیاسی ... میطلبند. </div><div align="right">هر کس سعی داشت بهنحوی خاطر مبارک را آسوده نگهدارد. علم دست او را میبوسید و میگفت: دانشجو همین است! همیشه ناراضیست، همیشه سر و صدا میکند، یکی دو روز شلوغ میکنند و بعد آروم میگیرند. و برای اینکه طبق معمول نیشی هم بههویدا، که خود او را در غیاب "کازیمودو" مینامید، زده باشد میگفت: علتاش این است که دولت پیشرفتهای مملکت را بهحد کافی و بهدرستی تبلیغ نمیکند. </div><div align="right">نخستوزیر میگفت: خاطر مبارک آسوده باشد. تعدادی بچه کمونیست قاطی دانشجوها شده بودند که دستگیر شدند. شریف امامی و مهندس ریاضی میگفتند: خاطر اعلیحضرت همایونی آسوده، چیزی نبوده! هنگام سخنرانیی یکی از اساتید، یک دانشجوی روانی در تهِ کلاس شعار داده، استاد هم او را از کلاس بیرون کرده است، همین ... و اعلیحضرت بهفکر فرو میرفت و میگفت: آخه این شلوغیهای اخیر کار یکی دو دفعه نیست... اساتید دانشگاه در این مورد چه میگویند؟<br />*<br />شاه اگر دیر صدای مردم را شنید، خامنهای صُمّ بُکم هیچ صدایی نمیشنود. او بهخواب اصحاب کهف فرو رفته است. وقتی میگویند کارهای بزرگ را به آدمهای کوچک سپردن غلط است نتیجهاش همین خامنهای و احمدی نژاد میشوند.<br />آدم از خود میپرسد: گیرم شاه در ناز و نعمت بزرگ شده بود، درس خوانده فرنگ بود، نظامیوار تربیت شده بود، با مردم عادی دمخور و دمساز نبود، با بقال و چقّال برو بیا نداشت، برای ادای فریضه نماز جرأت پریدن از قطار را نداشت، شاید هم اصلا نماز نمیخواند. خامنهای اما دیگر چرا؟ او، که بهقول خودش نصف عمردر دوران شباب را، یا روی منبر گذرانده یا در زندان و تبعید بهسر برده است؟ و زن و بچههای قد و نیمقدش در تقلای کسبِ معاش، بهدرب منزل این خیرخواه، یا به حجره آن حاجی، یا به بیت آقای منتظری رجوع و یا درب خانه مراجع دیگر را دقالباب میکردند (گزارش شاهدان عینی).<br />*<br />به زندان رفتناش هم در زمان طاغوت صرفا برای کسبِ وجهه بود و لاغیر. او نه در خط خمینی بود و نه کسی در آن مجموعه او را تخویل میگرفت و نه اصولا مثل رفسجانی و امثالهم در فتنه و بلبشوی پانزده خرداد سنه چهل و دو پروندهای داشت. روضهای میخواند و چند تومنی صدقه میگرفت. تهِ صدایی هم داشت که گهگاه در مصیبت و گرفتاری طفلان مسلم و یا در اسیری حضرت زینب دهنی مرثیه میخواند و اشکی در میآورد. جرماش حد اکثر این بود که از دهناش در میرفت و کنایهای به سپاه دانش و نیشزبانی به سپاه بهداشت میزد، که نه از ره کین بود، اقتضای طبیعتاش این بود. و یا مثلا ایرادی از اهداف انقلاب سفید میگرفت، که ساواک برای اینکار، بدون استعمال بطری نوشابه اسلامی و یا نوازش با باطوم ناب انقلابی، چند روزی تو هلفدونیاش میانداخت و او پس از آه و ناله و غلط کردم و گولام زدند و چه و چه ... ولاش میکردند. </div><div align="right">آنهایی که با او همسلول بودهاند میگویند هرچه پیراهن و پارچه بدستاش میرسید عمامه میساخت و بهدور سرش میپیچید، و اگر پارچهای در دسترس نبود از پتوی زندان استفاده میکرد، که از سنگینی آن گردناش خم میشد. آری او سخت محتاج احترام بود، از مأموران زندان نمیشد دستِکم از همسلولیهایش. </div><div align="right">او بدین وسیله کسبِ وحهه و اعتباری میکرد و جلو آخوند های قد و نیمقد پُز میداد که مثلا: بعله ... ما هم سیاسی هستیم و ساواک شاه از ما حساب می برد! در نتیجه منبرش چند روزی شلوغ میشد و مزدش از 25 ریال به پنج تومان صعود میکرد. بعدها که ساواک بهترفنداش پی برد تبعیدش کردند به ایرانشهر.<br />*<br />زندان رفتن در زمان شاه برای آدم اعتبار و حیثیت بهارمغان میآورد، عزت و شوکت و احترام نصیب او میکرد، سربلندی و افتخار بهدنبال داشت. این جوری نبود که هر بقال و چقالی به این امر مُفت خَر شود. نمایندگان ادوار مختلف مجلس آخوندی، هنوز هم افتخار میکنند که زندان رفتهاند و به هم فخر میفروشند که این یکی شش ماه بیشتر از آن دیگری مزه زندان شاه را چشیده است، که در مقایسه با زندانهای اسلامی در حقیقت هواخوری بود. نه اثری از بطری نه خبری از باطوم...<br />*<br />قصدم از سخنان فوق ذکر مصیبت دوباره نبود، بل میخواهم بگویم پس از سقوط رژیم، مسؤلیت و وظیفه خطیری بر عهده داریم. زمان عمل فرا میرسد. باید یکبار و برای همیشه، با اپیدمی آخوندیسم و با تفکر آخوندی تصفیه حساب کرد... ما این مهم را مدیون نسلهای آینده هستیم. .<br /><a href="http://www.youtube.com/watch?v=g_E0aJtpP0U">این فیلم[+]</a> را لطفا اگر هم دیدهاید مجددا تماشا بفرمایید!<br />سخنان خمینی مایه عبرت است. ما اجازه غفلت و جا برای فرصتسوزی نداریم، مبادا روزی مثل آقای خمینی اظهار پشیمانی بکنیم و غبطه بخوریم، که چرا بیتجربگی کردیم و تا تنور داغ بود کار را یکسره نکردیم. </div><div align="right">تجربه سی سال گذشته به ما نشان داد که کار از تعامل و تسامح گذشته است!<br />بیم از سرزنش نزد افکار عمومی جهان امری بیهوده است. جهان گرفتاریهای خودش را دارد و سرش بهکار خودش مشغول است. در گرما گرم خیزش و در بحبوحه براندازی و تصفیه، مردم جهان انتظار هر گونه عمل انقلابی از مردم عاصی را دارند. تصفیه و قربانیشدن حدود دو تا سه میلیون آخوند و ذوبشدگانشان، همچنین رُفت و روبِ آخوندمسلکان وطنفروشی نظیر متکیها، لاریجانیها، احمدی نژادها، شریعتمداریها و پارازیتهای دیگر امریست الزامی و چون و چرا بر نمیدارد. هر گونه مدارا وتسامح، ساده لوحیست. هدف، آزاد سازی هفتاد میلیون ایرانی از نکبت و عوامفریبی و دکانداری آخوندی ست. نه کوتاهمدت که برای همیشه. این قوم اگر دستشان برسد بهمادر خود هم رحم نمیکنند. <img align="left" src="http://t1.gstatic.com/images?q=tbn:dMX92woXo5EhmM:http://www.img98.com/images/lbb7guzl55dszo93hweg.jpg" width="203" height="153" />نگویید با تصفیه تعدادی آخوند حس انتقامگیری در بقیه زنده میشود. کدام بقیه؟ بقیهای وجود نخواهد داشت که انتقامی در کار باشد! اگر صحبتهای خمینی را در فیلم فراموش کردهاید، یکبار دیگر به آن گوش دهید. اشتباهات(!) او را تکرار نکنیم.<br />حقیقت این است که ما ایرانیها از عملکرد وحشیانه و از وطنفروشیهای علی خامنهای و احمد خاتمی و حسین طایب و محمود هاشمی شاهرودی و امثالهم... گله و شکایتی نداریم. میگوییم حَرجی بر آنها نیست. چه ما انتظار دیگری هم از این قوم ایرانستیز نداشتهایم و نداریم. آنها بنا بهخصلت ضد ایرانی و بر حسب وظیفه اسلامی! همان اعمال وحشیانه اجداد بادیهنشین هزار و چهار صد سال پیش خویش را تکرار میکنند ...<br />این موجودات پس از سقوط نیازی به دادگاه و محکمه ندارند. هویتشان معلوم شود کافیست. بهحساب آنهایی نیز که نام ایرانی بر خود نهاده و نوکری این وحشیزادگان را میکنند باید بهموقع رسید. کار از پند و نصیحت گئشته است.<br />*<br />میگویند آخوند خوب هم داریم. زهی سادهاندیشی و بیخبری. منتظری مخترع ولایت فقیه، هنوز در مقام بزرگترین مرجع شیعه در ایران، فتوا به لغو تز تحقیرانگیز" ولایت" را نداده است. سهل است هنوز هم ملت ایران را گوسفندانی میپندارد که محتاج چوپانی بنام ولایت فقیه هستند.<br />در انتقاد از نابکاریهای بیشمار خامنهای و شکنجه و تجاوزاتی که ذوب شدگاناش اِعمال میکنند، هنوز هم در رد عوامفریبیهای خامنهای، آخوند منتظری منتظر استفتا از میر حسین موسوی و از دیگران است! تا با کجدار و مریز و یکی بهنعل و یکی بهمیخ در مذّمتِ بخشی از کردهها و گفتههای ولی امر حرفی بزند و ایرادی بگیرد.<br />قدرت فساد میآورد قدرت مطلق فساد مطلق. چطور هر بچهمدرسهای این را میداند و منتظری حالیاش نیست؟ از کسانی که خامنهای را قبل از انقلاب میشناختند بپرسید! آیا هرگز کسی باور میکرد این آخوند بیچاره فقیر بینوا از فرعون و نمرود هم مستبدتر بشود؟ این مشکل خامنهای بالاخص نیست. قدرت مطلق و ولایت امر را در دست هر کس بگذارید نتیجه همین میشود!<br />آیا آقای منتظری و دیگر علمای اعلام و حجج اسلام و آیات عظام درکی از علم روانشناسی وآزمون و شناختی از جامعهشناسی داشتند؟ یا اینک دارند، که رأی بر ولایتِ یک فرد بیمار و عقدهای میدهند؟ و آیا متوجه هستند که قدرت فائقه، هر مسلمانی را به نمرود و هر پا منبری را بهشمر تبدیل میکند؟.</div><div align="right">*<br />محمد خاتمی در مدت هشت سال ریاست جمهوری، با پشتوانه بیستمیلیون رأی، قلباش با ملت نبود و استاد در فرصتسوزی بود، که مردم پیامدهایش را اکنون با پوست و گوشت لمس میکنند. فکر و ذکرش در"مصلحت نظام" و در چگونگی دوام آن موج میزد. او بهسبک خود چنان در مصلحت نظام آخوندی ذوب شده بود که حاضر بود همه چیز را فدای آن کند.<br />کما اینکه تا کنون نیز کلامی در تقبیح نظام، مبنی بر زندانی نمودن و در بلاتکلیف گذاشتن یار گرمابه و گلستانش، محمدعلی ابطحی، نگفته است و سخنی در ملامت افسارگسیختگان حکومتی بر لب نیاورده است. نامهای، دستخطی به مجامع بینالمللی ننوشته است. یک روز دست به اعتصاب غذا نزده و با این عمل اعلام همبستگی با دوستاش ابطحی و با همزندانیان اصلاحطلب وی نکرده است. دستخطی به رهبر نفرستاده و در ذم شکنجهها و تجاوزها، خطی بر کاغذ نیاورده است. آری مصلحت نظام اجازه نمیدهد.<br />هم اکنون نیز اگر پس از چند ماه <a href="http://www.ilna.ir/newsText.aspx?ID=87813">حرفی میزند[+]</a> صرفا سفسطهبافیست و حاوی دغدغه و دلواپسی برای حفظ نظامیست که در سراشیبی و خطر سقوط قرار گرفته است، و او سعی در نجاتاش دارد. او غم ملت ندارد. سطر بهسطر روضهخوانیی مفصلاش در راستای حفظ نظام و نجات آن است. این جمله از اوست: «انقلاب اسلامی منشأ هویت ماست و نقطه عطف در تاریخ ایران هم جمهوری اسلامی است.» تو خود حدیث مفصل بخوان ....<br />بعضی از آخوندها نیز به منظور تثبیت حکومتشان دست به ترفند" جمهوری اسلامی منهای ولایت فقیه" شدهاند.<br />ملت اما میگوید پاکسازی ایرانزمین از هر ولایتی و از هر گونه انحصار طلبی دینی.<br />*<br />در ایران آینده باید هر ایرانی، با هر مرام و مسلکی، اعم از یهودی و زردشتی، سنی یا بهایی حق رئیسجمهور شدن، قاضیالقضات شدن، رئیس مجلس شدن و اصولا حق رسیدن به هر مقامی را داشته باشد. شایستگی ملاک است و نه طول و عرض دین و مذهب.<br />آخوند اما، تا وجود خارجی دارد، هرگز با این گونه طرز فکر بشردوستانه دمساز نخواهد بود، خصلتاش، فطرتاش به او اجازه آزاداندیشی نمیدهد.</div><div align="right">*<br />اگر قرار شد فردا همه در برابر قانون مساوی باشند دلیلی وجود ندارد که آخوند بهقصد امتیاز طلبیدن و یا تبلیغ تفکری خاص و یا بهمنظور جلب احترام مردم و بهنیت عوامفریبی، با کسوت آخوندی( ریش توپی و عمامه و ردا) در ملأ عام ظاهر شود.<br />او میتواند در چهاردیواری منزل و مسکن خویش با عمامهای بهطول پنج متر و با قبایی به درازای قبای هارونالرشید ایام بگذراند.</div><div align="right">*<br />کارخانههای آخوند سازی، که با هزینه بیتالمال و در پوشش حوزههای علمیه، فساد و دیکتاری آخوندی را بهقصد گمراهی ملت تمرین و تلمذ میکنند، باید برای همیشه مُهر و موم بشوند، ساکنینشان برای جادهسازی در کوه و دره، در اختیار ارتش گذاشته شوند. کتب درسی باید از نو نوشته شوند و تعلیمات دینی و مذهبی در مدارس صرفا بهمنظور روشنگری، و بهقصد تطهیر و پاکسازی روح و جسم کودکان و نوباوگان وطن از اپیدمی آخوندیسم تدریس شوند.<br />ملت ایران در تاریخ پر افتخار خویش هر گز چنین ذلیل و فقیر و گرفتار اُفتِ فرهنگی نبوده است، که در حکومت منحوس آخوندی با آن دست بهگریبان است. یکبار و برای همیشه باید بهاین وضع اسفبار خاتمه داد. </div><b> H a m i d ... M i d a f </b>http://www.blogger.com/profile/12725883238759566740noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-2489441470436298801.post-525784559764852582009-10-10T00:40:00.005+02:002009-10-10T10:27:53.818+02:00بارک اوباما و جایزه صلح نوبل<div align="right">ساعت بهوقتِ اروپا، ده و چند دقیقه بود که از خانه بیرون زدم. پیش از آن تازهترین اخبار آلمان و جهان را، حین ورزش صبحگاهی، از زبان دختری بلوند و ملوس، از تلهویزیون دیده و شنیده بودم.</div><div align="right">این دختران زرمن بخشندگان عمرند --- ساقی بده بشارت "میداف" پارسا را.</div><div align="right">این بخشنده عمر از جمله گفت که دنیا در انتظار اعلام برنده جایزه صلح نوبل سال 2009 است ... و گفت که چشمها همه به استکهلم دوخته شده است ... که در میان صدها داوطلب، نام فلانی و بهمانی و که ... و که ... و ایضا نام بارک اوباما هم جزو نامزدهاست. از نامزدی علی خامنهای لاکن ذکری نکرد ...<br />ساعت یازده و اندی بود، که وسط رانندگی، از رادیو شنیدم: آقای بارک اوباما بهعنوان برنده جایزه صلح نوبل معرفی شده است! چنان تُرمزی زدم که شکم فربهام بین فرمان اتومبیل و قفسه سینه گیر کرد و طبق معمول در اینجور موارد هر چه فحش و نفرین بود نثار آخوندها کردم.<br />من "بارک حسین" را بسیار دوست دارم، خصوصا که داستان سرگشتگی سیاهان و قصه بیسر و سامانی و بردگی آنها را در تاریخ خواندهام، که سخت مرا تحت تأثیر قرار داده است، هر چند" بارک حسین" بردهزاده نیست، ولی نماد سیاهان آمریکایی ای است که در آباد سازی ایالات متحده و بهقدرت رساندن قاره آمریکا، نقش تردیدناپذیری ایفا کردهاند و چه بسا بیش از سفیدپوستان زحمت کشیدهاند، رنج بُردهاند!<br />هنگامیکه وی سال گذشته در شیکاگو، با همسر و فرزنداناش، بهعنوان برنده انتخابات ریاست جمهوری آمریکا، جلو مردم ظاهر شد، بههمراه آفروآمریکاییها، اشک شوق در دیده داشتم.<br />ولی جایزه صلح نوبل؟ حالا...؟ اکنون ...؟ هر چند اعطای آن، پس از شکست وی در تلاش برای گزینش شهر شیکاگو جهت انجام بازیهای المپیک، کسب اعتباری بود مجدد و مرهمی بود بر زخم.<img align="left" src="http://t0.gstatic.com/images?q=tbn:N_b4w4I2w56PjM:http://a.abcnews.com/images/International/apg_Obama_Nobel_091009_mn.jpg" width="120" height="90" /></div><div align="right">*<br />بیم آن است که جایزه صلح نوبل، بهمرور، به ابزاری سیاسی تبدیل شود!<br />کما اینکه چند سال پیش سوئدیها از هول حلیم توی دیگ افتادند و همین جایزه را نصیب تروریستی بهنام یاسر عرفات، معروف به "ابوحمار" کردند، کسی که تا آخرین نفس آرزوی محو اسراییل از روی زمین و نابودی یهودیان در خاور میانه را در دل داشت و سرانجام نیز این آرزو را با خود بهگور برد. کسی که در "آنتی سمیت" بودن، دست نازیهای آلمان را از پشت بسته بود.<br />این را گفتم بدون اینکه قصد مقایسه شخص صلحطلبی مثل"اوباما" با بمبگذار مشهوری مانند "عرفات" داشته باشم.<br />*<br />آخر بارک اوباما، جز اظهار آرزوها و تکرار امیدهایش، هنوز کار دیگری نکرده است که سزاوار اعطای جایزه صلح نوبل بشود! یعنی نتوانسته است کاری بکند! یعنی فرصت نداشته است، وقت نداشته است! </div><div align="right">آخه برقراری صلح جهانی، در این دنیای آشوبزده، کار سهل و سادهای نیست ..! که با یک قیام و قعود کلکاش کنده شود! </div><div align="right">انتخاب رهبر جمهوری اسلامی نیست، که با سفسطه و موذیگری آخوند دیگری، با یک قیام و قعود صورت گیرد!<br />*</div><div align="right">سخنگوی کمیسیون جایزه صلح نوبل در استکهلم توضیح بدهد:<br />آیا تا کنون صلحی بین اعراب و اسراییل برقرار شده است؟<br />آیا صلح و آشتی در افغانستان جایگزین جنگ هشتساله شده است؟<br />کره شمالی با بمب اتمیاش دست از شاخ و شانهکشیدن برداشته است؟<br />دیوانگان جمهوری اسلامی مسلط بر ایران آدم شدهاند؟<br /><strong><em>آیا این جایزه، اوباما و آمریکای مقتدر و تنها ابر قدرت جهان را تبدیل به یک شیر بییال و اشکم نمیکند؟</em></strong><br />همین آمریکایی که با نیرو و قدرتاش به دو جنگ جهانی خاتمه داد و چهبسا باعث جلوگیری از جنگهای دیگر شد؟<br />همین آمریکایی که منطقه خاورمیانه را از دست دیوانهای بهنام صدام حسین نجات داد؟<br />با تهدید به گوشمالی، سوریه را مجبور به عقبنشینی نیروهایش از لبنان کرد؟<br />معمر قذافی را ادب کرد تا برنامه اتمیاش را به بایگانی بسپرد و از در صلح با جهان متمدن در آید؟<br />جمهوری اسلامی آخوندی را، پس از سیل خروشان جنبش سبز در اعتراض به تقلب ولایت مطلقه در انتخابات، با شرایطی که مطلوب آخوند نبود، بر سر میز مذاکره نشاند و مجبور به شفافسازی بیشتر در برنامههای اتمیاش کرد؟ و قبلا با به آتش کشیدن سکوهای نفتیاش در خلیج فارس، مانع از صدور انقلاب اسلامی به خاورمیانه و به کشورهای ریز و دُرشتِ حاشیه خلیج فارس شده بود؟</div><div align="right">*<br />آیا از این پس، با اعطای جایزه صلح، ولی امر اتمی مسلمین علی خامنهای و کیم ایل یونگ، آنهنگام که "اوباما" میگوید گزینه نظامی هنوز بر روی میز است، بهایی به اینجور تهدیدها میدهند؟<br />آیا کسی که جایزه صلح نوبل را ربوده است به جنگ و توپ و تانک متوسل میشود؟<br />آیا موشها اینک دوباره از سوراخ بیرون نمیخزند؟<br />*<br />آیا این جایزه برای بارک حسین زود نبود؟ دستِکم یکی دو سال دیگر صبر میکردند. تا آمریکای بارک اوباما، با تکیه به قدرتاش، آرامشی، در این جهان اشباعشده از سودازدگان، بر قرارکند!<br />سخت است برای بارک اوباما که با جایزه صلح نوبل در جیب، به اِعمال زور و به اسلحه متوسل شود! نیست؟</div><div align="right">*<br />بیچاره اسراییلیها، که برای رسیدن به صلح، و گریز از تهدید آخوندها، چه امیدها در سر و چه آرزوهایی، که با تکیه به حمایت نظامی آمریکا، در دل داشتند! که سوئدیهای سادهاندیش همه را نقش بر آب کردند!<br />*<br />آنچه به ما مربوط میشو: آیا اهداء جایزه صلح نوبل به رئیسجمهور ایالات متحده آمریکا هدیهای برای جفتکاندازی بیشتر جمهوری اسلامی آخوندی ایران در آینده نیست؟ </div><b> H a m i d ... M i d a f </b>http://www.blogger.com/profile/12725883238759566740noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-2489441470436298801.post-28027241221532116072009-08-09T17:27:00.005+02:002009-08-14T13:19:28.967+02:00دلم سوخت برای ابطحی<div align="right">چهره رنجور محمدعلی ابطحی، عدم تمرکز وی، نگاه نا آرام و جستجوگرش، چند روز است ذهنام را رها نمیکند.<br />لبخند تمسخرآمیز، حرکات دست، شتابِ خسته در سخن، صدایی نالهمانند، سوای صدای کسی بودند، که به جرم اعتراف! میکند. کدام جُرم ؟</div><div align="right">و تپُقهای عمدی یا غیر عمدی وی، و اصولا فضای دادگاه نمایشی، همه و همه هشدار و اخطارهایی بودند و هستند به رهبر: که ننگات باد عمامهات...<br />اوباشات چه بر سر سید اولاد پیغمبر آوردهاند تا توی معتادِ علیل، چند روزی بیشتر در قدرت بمانی، اراذل و اوباشات نیز...<br /><img align="left" src="http://www.nourizadeh.com/archives/images/abtahi.jpg" width="203" height="153" /><br />نمیدانم چرا بهناگاه بهیاد مادر سید میافتم، که در دیماه سال گذشته او را از دست داده است و فرزند در سوگ مادر مطلبی ساده نوشته بود، بههمان سادگی و خلوص نیت که در خصلت اوست، که از عمق غماش، دردش، از عشق بهمادر و غم از دستدادناش و وداع آخریناش، حکایت داشت. </div><div align="right">اینک، هنگام اعتراف، اعتراف بهانسان بودن، اعتراف به اندیشیدن، به سخن گفتن، انگار قطره اشکی در چشمان هراسان سید میلغزید، که میگفت: مادر، خوشا به سعادتات. رفتی و فرزندت را، پاره جگرت را، با اینوضع و این چنین تحقیرشده، در بند سیدعلی، ندیدی.<br />همان سیدعلی، فرزند سید جواد، که در مشهد، از زور گرسنگی پوست شکماش به کمرش چسبیده بود و همراه پدرش، خجول و شرمنده، بهخانه ما، به خانه برادرت هاشمینژاد، میآمدند و از دستپُخت تو و زندایی، شکم را تا حد ترکیدن، پُر میکردند.<br />*<br />به یاد میآورم زمان کودکی و نوجوانی را. سید اولاد پیغمبر چه عزّت و چه احترامی نزد مردم داشتند. </div><div align="right">نیز بهیاد میآورم که سیدها زن به غریبه نمیدادند. فامیل در فامیل با هم ازدواج میکردند و در همان آغاز تولد بند ناف دختر عمو پسر عمو، دختر خاله پسر خاله، برای همدیگر میبریدند، در نتیجه خون جدید مخلوط نمیشد، آب راکد بود و پر از انگل.<br />و فرزندان تولیدشده، در همان سنین کودکی نقص و عیب داشتند: یکی زباناش میگرفت. آن دیگری چشماش لوچ بود، این یکی میشلید، وان دیگری قوز داشت، یا خُلوضع بود، یا مثل سید علی رهبر دپرسیون داشت، یا مثل احمد خاتمی الکی میخندید ...<br />و ما بچهها که دنبال شیطنت بودیم آنها را دست میانداختیم. در مقابل پدر متدیّن و نماگزار، سرسخت و محکم، پسگردنیمان میزد. و مادر نی قلیون تو ملاجمان میکوفت، که با همه بچهداری و کهنهشوری و پخت و پز، هرگز نمازش قضا نمیشد و بعد از نماز دعا ها و وِرد هایی را غلط غلوط، ولی با خلوص نیت زمزمه میکرد و با صورتی نورانی به اطراف پوف میکرد ...</div><div align="right">*<br />و خیزران به دست و پای لخت میخوردیم از دستِ قوم و خویش و همسایه و هر کس و ناکس که دستاش بهما کودکان میرسید و میخواست با کتک زدنِ ما ثوابی ببرد و ارادت خود را به خانواده اهل عبا نشان دهد.<br />و این همه کتک توأم بود با عتاب و سرزنش: که این بچه سید است، اولاد پیغمبر است... تخم سگ، ادایاش را در میآوری؟ میخواهی خودت و هفت پشتات در آتش جهنم بسوزن؟ استغفار کن! .<br />*<br />اینک جواد آزاده، مجتبی خامنهای، طایب، پور محمدی، اصغر حجازی، حسین شریعتمداری، سعید مرتضوی، بهفرمان رهبر، چه ساده، چه آسان، سید میکشند، شکنجه میکنند، آبروی پیغمبر و اولادش را میبرند! </div><div align="right">*<br />والدین محمدعلی ابطحی، بهاحتمال، فامیل و قوم و خویش نزدیک بههم نبودهاند. چون فرزندشان، در مقایسه با آخوندزادههای دیگر، عاقل و برخوردار از عقل سلیم و با شعور متعارف بزرگ شده است.<br />خلاف سیدعلی خامنهای! ناقصالعقل و ناقصالخلقه، سرشار از عقدهي خود کوچکبینی، مالامال از احساس حقارت، ذوب در کینه و عداوت، بیمارگونه قدرتطلب و مقامپرست.<br />*<br />رفسنجانی در خاطراتش مینویسد: وقتی خامنهای برای بار دوم به ریاست جمهوری رسید، با خواهش و تمنا و التماس از من خواست نزد امام بروم و بگویم میر حسین موسوی را از مقام نخستوزیری عزل کند چون او، خامنهای، نمیتواند با وی کار کند.<br />رفسنجانی مینویسد: من کهمیدانستم امام زیر بار نمیرود گفتم چرا خودت به امام نمیگویی؟<br />خامنهای پاسخ میدهد: من یکی دوبار از امام تقاضا کردم ولی او خود را بهکوچه علیچپ میزند و تقاضای مرا بهگوزش هم نمیگیرد. (نقل به مضمون).<br />رفسنجانی مینویسد: چون علیآقا رفیق بود و در ایام جوانی، در زمان شاه، از روی تفنن، با هم پُکی به چپق زده بودیم! گفتم: ببینم چیکار میتونم برات بکنم. و وقتی مطلب را نرم نرمک با امام در میان گذاشتم امام ناگهان منفجر شد و بهمن توپید که خامنهای گُه میخوره، من تو دهناش میزنم، میر حسین نخستوزیر باقی میمونه...<br />هنگام خداحافظی، وقتی دست امام را بوسیدم که بروم ایشان فرمودند به خامنهای بگو: لاکن اگر نمخوات خودش گورش را گم کُنهَ و بِرراه !<br />*<br />وقتی به سیدعلی خامنهای خبر دادند موسوی 25 میلیون رأی آورده و مقام اول را کسب کرده است؛ گفته: این 25 میلیون را به حساب احمدی نژاد بنویسد، او رئیسجمهور است.<br />گفتند مردم زیر بار نمیروند شلوغ میکنند.<br />گفته: قدرت دست من است، توپ و تفنگ دست من است، ملت غلط میکند شلوغ بکند... من تو دهن ملت میزنم ...<br />*<br />ابطحی و ابطحیها زیر بار نرفتند و با سبک و روش خویش تو دهن رهبر زدند، ملت نیز بههمچنین ...</div><div align="right">درود بر ابطحی.</div><div align="right"> </div><b> H a m i d ... M i d a f </b>http://www.blogger.com/profile/12725883238759566740noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-2489441470436298801.post-80733780388341051032009-07-27T13:05:00.002+02:002009-07-27T13:07:04.583+02:00عدم مشروعیت رهبر و اجرای حکم تنفیذ<div align="right">گفت: آیتاللهالعظمی سیدعلی، الخامنهای الموسوی الحسینی، با تقلب و فریب و سرقت در آراء، احمدی نژاد را، که مسبب شکست سیاسی و فروپاشی اقتصادی و باعث شرمندگی هر ایرانی است، بر خلاف خواست اکثریت، دگر بار بر مسند ریاست جمهوری نشاند. هم زمان دست مُزدور های یونیفورمپوش و لباس شخصیهای بیریشه را در سرکوب اعتراض مسالمتآمیز مردم باز گذاشت و مسبب کشتار جوانان وطن شد و با این کار نشان داد نشانی از عدل و عدالت و از تدبیر و درایت ندارد. نیز از مدیری و مدبّری، که طبق قانون اساسی خودشان میبایست از مشخصات رهبری محسوب شود، عاری است و در مجموع فاقد خصلتهای پسندیده است. بههمین دلیل طبق فتوای آیتالله منتظری، او بدون نیاز به تشکیل جلسهای و مجلسی، در مکان جائر، ستمکار و مستبد، از مقام ولایت مطلقه و رهبری، معزول است و مشروعیتای هم اگر میداشته، با این خرابکاریهای عرفی و شرعی، از دست داده است.<br />گفتم: خُب ...؟<br />گفت: این اولندش. دویُم اینکه اگر به اعتقاد رهبر محمود احمدی نژاد منتخب اکثریت ملت است پس خود او، یعنی محمود احمدی نژاد، در سمت ریاست جمهوری، طبق مشروعیتی که به اصطلاح از مردم! کسب کرده است، حق انتخاب وزیران و معاونیناش را دارد. آیا مخالفت با گزینش مهندس اسفندیار رحیم مشایی، بهعنوان معاون اول رئیسجمهور، دخالت هردنبیلی رهبر و دلیل عدم اعتماد وی به رئیس جمهور منتخب مردم! نیست؟ و آیا این انگشت تو کارها کردن یک تو دهنی دیگر به امّت همیشه حزبالله نیست؟<br />گفتم: خُب ... که چی؟<br />گفت: این دومندش. سیّم اینکه، طبق برداشت آخوند های حکومتی، مصلحت نظام بر همه چیز، از جمله بر دین و بر ایمان بر خانواده و بر زن و بچه، ارجحیت دارد. امام راحل فرمودند مصلحت نظام حتا بر احکام ثانویه و دیگر آیات عظام و علمای اعلام فتوا دادند که تلاش برای ماندن بر سر قدرت نهتنها بر احکام ثانویه که بر احکام ثالثیه و رابعیه و خامسیه ... تا عشریه هم ار جح است!<br />گفتم: خُب ... منظور؟<br />گفت: گیرم که بر اثر فشار روز افزون مردم و بهخطر افتادن نظام الاهی عبادی، که خطر فروپاشیاش حتا مایه دغدغهی آیتالله شیخ منتظری هم شده است، در صورتی که او میتواند با یک فتوا اعلام بکند در استقرار حکومت ولایت فقیه، در اوایل انقلاب، اشتباه کرده است و حرفاش را پس میگیرد و بدین وسیله نام نیکی در تاریخ از خود بجای بگذارد؛ آری اگر بر اثر فشار مردم و خطر فروپاشی رژیم، رهبر مجبور شود، علیرغم میل باطنی، احمدی نژاد را از مقاماش خلع کند، بهخواست مردم لبیک بگوید و برای نجات نظام، تسلیم رأی مردم بشود و ریاست حمهوری مهندس میر حسین موسوی را بپذیرد و ایشان را بهجای احمدی نژاد بنشاند، آیا مراسم تحلیف و تنفیذ رئیسجمهوری از دست رهبر جائر، ستمکار و قاتل، با توجه به عدم مشروعیت و عزل از مقام، طبق اصولی که در بالا عرض شد، قانونی هست؟ آیا قابل تأیید و مورد قبول هست؟<br />و آیا آقای موسوی حاضر است تنفیذ مقام ریاستجمهوری را از دست چنین رهبری بپذیرد؟ آیا با این کارش، مشروعیت مجدد به رهبر نامشروع نمیبخشد؟ آیا خون نداها، سهراب ها و دیگر جوانان وطن پایمال نشده است؟ </div><div align="right">آیا میر حسین نیز پس از تنفیذ بر دست رهبر بوسه می زند؟</div><div align="right"><img align="left" src="http://tbn3.google.com/images?q=tbn:MAAn9UIbIs52IM:http://www.gomashte.com/wp-content/uploads/10220409.jpg" width="120" height="127" />گفتم: خُب ... بس است دردت را فهمیدم. میخواهی بگویی اصولا رهبر، مشروعیت ندارد. خواه تنفیذ کاندیدای اکثریت را بپذیرد خواه نپذیرد. ولی تو چرا فکر میکنی فردی مثل سیدعلی خامنهای زیر حرفاش میزند و برای نجات رژیم و برای مصلحت نظام باعث آبروریزی خودش میشود؟ گیرم که گیلانی بهخاطر مصلحت نظام حکم قتل فرزند خویش را نوشت و امضا کرد، شیخ خزعلی بچه تحصیل کرده و فهمیدهاش را عاق کرد، در حالیکه رفسنجانی و واعظ طبسی و مکارم شیرازی و دیگر آیات عظام و غیر عظام فرزندانشان را به مقام و ثروت و مکنت رسانیدند و به ریش خزعلیها خندیدند ... ؟<br />*<br />گفت: آنچه که مربوط به آبروی رهبر میشود ... بنیانگذار جمهوری اسلامی، امام خمینی، این مشکل را حل کرده است، یعنی آقای خامنهای هم میتواند طی یک جلسه محرمانه با خدا، پس از صرف چای و بیسکویت، آبرویاش را با وی معامله کند.<br />گفتم: تکلیف جام زهر چه میشود؟<br />گفت: خامنهای مردش نیست... </div><b> H a m i d ... M i d a f </b>http://www.blogger.com/profile/12725883238759566740noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-2489441470436298801.post-60531414539428414652009-07-24T19:49:00.002+02:002009-07-24T19:50:41.200+02:00لجبازی و تمرد درمقابل رهبر؟<div align="right">ملت ایران، بهاستثنای ذوبشدگانی مثل حسین شریعتمدار، که نه حسین است و نه شریعتمدار، محمود احمدی نژاد را بهعنوان رئیسجمهور بهرسمیت نمیشناسند و معتقدند وقتی کسی خود شخصا مشروعیت نداشته باشد چگونه معاونین و وزیران و مشاورین و دستیاراناش میتوانند مشروعیت و مقبولیتی کسب کنند؟ هر چند ولایت مطلقه، با یاری گرفتن از قدرت مطلقه( چوب و چماق و اسلحه سرد و گرم اسلامی)، سر هفتاد میلیون ایرانی کیسه کشیده، او را بر کرسی ریاست نشانده باشد.<br />*<br />اگر قرار شد روزی روزگاری سیدعلی خامنهای را، پس از آزادی وطن، کِتبسته به دادگاه بکشند، یکی از جرائم بیشمارش توهین به شعور ملت شریف ایران خواهد بود، که پساز چهار سال ندانمکاری و خیانت و ویرانی در اقتصاد مملکت، توسط خودش و رئیسجمهور منتخباش، بار دیگر مدعی شده است ملت، احمدی نژاد آزموده و بیسواد را با اکثریت آراء بهعنوان رئیسجمهور انتخاب کرده است، کسی که چهار سال پیش توسط امداد های غیبی خود رهبر، بر کرسی ریاست نشست.<br />*<br />در حقیقت میخواستم مطلب دیگری را عنوان کنم. احمدی نژاد، اسفندیار رحیم مشایی را، کسی که از خودش هالوتر و بیسوادتر است، بهعنوان معاون اول، انتخاب کرده است. اینک چند روز است از همه طرف، مقدار زیادی هم برای منحرف کردن افکار عمومی، سر و صدا راه انداختهاند که رحیم مشایی حق ندارد معاون اول باشد. البته نه به این دلیل که او نیز مثل ارباباش باعث شرمندگی ملت ایران است، بل به این بهانه که گفته است مردم ایران با ملت آمریکا و مردم اسراییل اختلافی ندارد، که با همه نادانیاش حرف درستی زده.<br />ولی اصل مطلب اینجاست که گویا رهبر هم دستور کتبی بر انصراف احمدی نژاد از انتخاب رحیم مشایی بهعنوان معاون اول داده است و رئیس جمهور منتخبِ رهبر، تره هم برای حُکم وی خُرد نکرده و نمیکند! و با این حرفنشنوی در واقع تو دهن رهبر زده است...<img align="left" src="http://tbn0.google.com/images?q=tbn:iKOIQ3d-5b2TIM:http://files.myopera.com/sseevveenn/albums/693715/doroghgo.jpg" width="95" height="135" /><br />اجازه بدهید حساب دو دوتا چهار تا را بکنیم. احمدی نژاد دستورات رهبر را پشیزی ارزش قائل نمیشود و کار خودش را میکند و تا آخر خط پای حرفاش میایستد و با همه نادانی و سادهلوحی، چنان کلاهی سر رهبر میگذارد، که تا بیخ گردناش فرو برود، یعنی در انتخاب همکاراناش، سلیقه و اوامر رهبر را به زبالهدانی میریزد و در مقابله با استبداد مطلقه وی، نامی از خود بهجای میگذارد، کاری که نه رفسنجانی و نه خاتمی عرضه و جرأت انجاماش را نداشتند.<br />آیا احمدی نژاد در چنین حالتی کسب وجههای برای خویش نکرده است؟<br />برای احمدی نژاد، پس از چهار سال دیگر ریاست، انتخاب مجدد در دستورالعمل قرار نخواهد داشت! تا وی را به تمکین سوق دهد، پس چرا تو دهن رهبر نزند؟<br />رهبر چکار میتواند بکند؟ آیا او میتواند، پس از اینهمه تقلب و آبروریزی، رئیسجمهور منتخب و منتصب خویش را بدون چون و چرا از مقاماش خلع بکند؟ یعنی ناخواسته به خواست مردم، تن دهد؟ همان مردمی که او، بهمنظور حفظ احمدی نژاد، با چنگ و دندان در مقابلشان ایستاده است؟ فراموش نکنیم خامنهای آخوند کینهتوزیست. او میخواهد سر به تن ملت نباشد ولی تسلیم خواستههای آنان نشود.<br />آیا جز ترور رئیسجمهور، گزینه دیگری برای رهبر باقی میماند؟ </div><b> H a m i d ... M i d a f </b>http://www.blogger.com/profile/12725883238759566740noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-2489441470436298801.post-14418697323015204942009-07-23T18:36:00.003+02:002009-07-23T18:46:47.404+02:00از عدم همدردی رهبر تا حقوق بشر به سبک اکبر گنجی<div align="right">گفت: در حالی که رهبر برای همیستگی با حماسیون خالد مشعل در غزه و همدردی با حزباللهیون حسن نصرالله در لبنان، سهروز سهروز عزای عمومی اعلام میکند و گونی گونی دلارهای ملت ایران را به آن سو حواله میدهد، در سوگ سرنشینان هواپیمای "تاپالوف" و کشته شدن بیش از یکصد و شصت ایرانی، نه اظهار تسلیتی کرد و نه اعلان همدردی، عزای عمومی پیشکشاش!<br />گفتم: روزی نمیگذرد که این امت همیشه نا آرام، که با هیچ ترفندی زیر بار حرف زور نمیرود، با فریاد های "مرگ بر دیکتاتور" و "مرگ بر خامنهای" خواب را بر چشم رهبر حرام نکند و لرزه بر اندام نحیفاش نیاندازد. انتظار داشتی با این اُمت ناسپاس اظهار همدردی هم بکند؟ عزای عمومی هم اعلام بکند؟ پرچم خرچنگنشاناش را نیمه افراشته بکند؟ در خطبهای، روضهای، ذکر مصیبتی بکند؟</div><div align="right">*<br />گفت: رهبر در سخنان روز بعثت نشان داد هنوز هم از مرحله پرت است و نمیداند مردم چه میخواهند و بهقول آلمانیها نمیداند چکش در کجا آویزان است: Wo haengt der Hammer?<br />گفتم: خوب هم میفهمد و لی فراموش نکن او یک آخوند است و آلوده بهصدها کید و ترفند! اصولا در دروغ و حقه غسلاش دادهاند.</div><div align="right">*</div><div align="right">گفت: این داستان رحیم مشایی، معاون اول، دیگر چه صیغهای است...<br />قاه قاه خندیدم. گفتم: آخوندها خوب بلدند سر مردم را گرم نگهدارند. مشروعیت خود احمدی نژاد زیر سؤال است، دعوا بر سر معاوناش راه انداختهاند؟ جز انحراف افکار عمومی چه شیطنت دیگری زیر عمامه آخوندهای مکاّر نهفته است؟</div><div align="right">گفتم مردی را تو ده راه نمیدادند ...</div><div align="right">گفت: سراغ خانه کدخدا را میگرفت؟</div><div align="right">*<br />گفت: آقای اکبر گنجی با عدهای وطندوست در نیویورک، برای همبستگی با هموطنان درونمرز، اعتصاب غذا راه انداخته است. در این میان خبرنگار رادیو اسراییل قصد مصاحبهای با ایشان داشته ولی او گفته است من با صهیونیستهای اشغالگر مصاحبه نمیکنم!<br />گفتم: بشر با بشر فرق میکند. بشر های مسلمان، مثل حماسیون ساکن نوار غزه، حتا اگر روزی صد تا موشک قسام هم روی سر زن و بچه اسراییلی پرتاب بکنند، با بشرهای یهودی در همسایگیشان کمی بشرترند و تا حدودی از حقوق بشری بیشتری برخوردارند. ساکنان شیعه جنوب لبنان به همچنین.<br />حالا تو توقع داری کسی که در جمهوری اسلامی و در فضای آخوندزده ایران، با آن همه مغزشوییهای شبانهروزی، بزرگ شده، در آن محیط درس خوانده، در آنجا تربیت یافته، بیاید و از درد یهودیان ساکن اسراییل حرف بزند؟ از حقوق آنها دفاع بکند؟ آ یا فکر میکنی او اصولا حقوقی برای اشغالگران! قائل است؟<br />گفتم من در تماسهای تلفنی که از درون وطن با رادیوهای خارج از مرز صورت میگیرد میشنوم که سبعیت و خشم آدمکشان خامنهای، در درگیری با هموطنان صلحجویمان، با رفتار اسراییلیها با فلسطینیهای مسلح مقایسه میکنند.<br />من از خود میپرسم: من نیز که فیلم درگیری فلسطینیها با نیروی انتظامی اسراییل را، اینجا در اروپای آزاد، دیدهام و میبینم، چرا نمیتوانم برخورد وحشیانه آدمکشان خامنهای با دختران و پسران هموطنم را با برخورد نیروی انتظامی اسراییل با فلسطینیهای ستیزهجو مقایسه بکنم؟ کدام تظاهر کننده ایرانی اسلحه بدست داشت؟ آیا شما هرگز دیدهاید که یک فلسطینیی معترض، آرام و در چارچوب قانون دست به تظاهرات بزند؟ بدون فحاشی؟ بدون سنگ پراکنی؟ بدون اسلحه سرد و گرم؟<br />از آقای گنجی نیز که در این فضای ضد یهود و هیتلری پرورش یافته است چه انتظاری میتوان داشت. ولی چون بچه هوشیاری است ممکن است یکسال دیگر حقایق را جور دیگر ببیند و ار عمل امروزش پوزش بطلبد.</div><div align="right"></div><div align="right">.</div><b> H a m i d ... M i d a f </b>http://www.blogger.com/profile/12725883238759566740noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-2489441470436298801.post-38531310613125984942009-07-18T14:23:00.005+02:002009-07-23T13:41:52.616+02:00… و بعد از نماز جمعه رفسنجانی<div align="right">شنیدم میر حسین موسوی وارد دانشگاه نشده، که در پشت نردهها در صف دوستان و همرزمان حضور داشته است. کار درستی کرده!<br />بهآخوند اعتمادی نیست. چه بسا ممکن بود رفسنجانی در زدن یکی به نعل یکی به میخ، میخی هم به طرف موسوی پرت کند و او - موسوی - اگر در صف نماز گزاران حضور میداشت، محکوم به سکوت بود. زیرا امکان پاسخگویی نداشت و همین سکوت وی بهانهای میشد به دست حسین شریعتمداری و دارو دستهاش، برای تحقیر وی و کوبیدن رهبر جنبش نزد هواداراناش، که شریعتمداری در منفیبافی استاد است. </div><div align="right">شعار: " خونی که در رگ ماست/ هدیه به رهبر ماست" نیز از ابداعات او است، که انتظار دارد نوگلان، نوجوانان و نوباوگانِِ وطن، جانشان و خونشان را نثار پیرمردی معتاد، قدرتدوست، معیوب و خرفت، بکنند، تا چند صباحی بیشتر بر مردم حکومت بکند، ولایت بکند و شریعتمداریها از نعمات آن برخوردار شوند.<br />*<br />ما از رفسنجانی، بهدلیل اینکه در خطبههایش علیه آزادیخواهان و علیه جنبش سبز جبهه نگرفت و در دوپهلو سخنگفتن، پهلوی طرفداریاش از ملت سنگینی کرد، سپاسگزار نیستیم. او به وظیفهاش عمل کرد. او راه دیگر و چاره دیگری نداشت، هرچند در مقام رئیس مجلس خبرگان و رئیس مجمع تشخیص مصلحت، قادر بهانجام کارهایی بیش از این بود و هست، که نکوهش و سرزنش مقام رهبری - اگر نگوئیم عزل - بهدلیل قانونشکنی، یکی از آنهاست و دو دیگر، آلترناتیو تندادن به رفراندوم و همهپرسی!</div><div align="right">*<br />ایشان اگر در مقابل احمدی نژاد از موسوی حمایت میکند، نه تنها بهدلیل نفرتیست که از رئیسجمهور منتصب رهبر دارد و از اتهامهای او علیه خانوادهاش بیزار و کینه آخوندی بهدل گرفته است، بلکه میداند، خوب هم میداند، احترام به رأی مردم و رسیدن موسوی بهحقاش، در حکم نجات انقلاب و تداوم حکومت آخوندی است! یعنی گزینهای که سیدعلی رهبر، گُمشده در استبداد و ذوبشده در دُگم خویش، از آن غافل است. یا قدرت درکاش را ندارد! یا دارد ولی بیش از حد به نیروی نظامی و انتظامیاش متکیست. اما تا کی؟ دریغا او نیز به همان مرضی مبتلا شدهاست که همه دیکتاتورها به آن مبتلا میشوند: سنگینی گوش ( عبرت و بصیرت)... </div><div align="right">*<br />پس از حضور گسترده ملت در تظاهرات دیروز، جهان اینک منتظر حرکت رهبر در صحنه شطرنج است. او، همانطور که رفسنجانی دیروز در نماز جمعه نصیحتاش کرد، یا با تندادن بهخواست ملت و انجام حرکتی معقول، در صدد نجات انقلاب و حکومت آخوندیاش بر میآید، یا بیش از پیش مسبب سرنگونی زودرس آن میشود، که خواست اکثریت است.<br />یک چیز در این بازی از هماکنون مشخص است: برنده ملت است، که همیشه در تاریخ چنین بودهاست، فقط کمی درایت و قدرت تشخیص لازم است، که دیکتاتورها، بهگواهی تاریخ، فاقد آن هستند. </div><b> H a m i d ... M i d a f </b>http://www.blogger.com/profile/12725883238759566740noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-2489441470436298801.post-69981814775749383522009-07-17T13:54:00.005+02:002009-07-19T18:15:02.727+02:00آقای رفسنجانی، خسته نباشی!<div align="right">جناب آقای رفسنجانی! نهتنها ایران، که جهان نیز حضور پرشکوه حضرتعالی را در چنین روزی، در نماز جمعهی عبادی سیاسی و دشمنشکن دانشگاه تهران را انتظار میکشید. تا با درایت و هوشیاری، با زیرکی و مرد رندی، که دنیا در تو سراغ دارد، مرهمی بر زخم زخمدیدگان بگذارید، سخنان تسلیبخشی برای آرامش ستمدیدگان بهستوه آمده بر زبان آورید و راه حلی برای مشکل و معضلی که رفیق، دوست و همرزمات سیدعلی، بریده از ملت، در جامعه ایران بهوجود آورده است بیابید؛ ولی دریغ که پیشبینی ما بهحقیقت پیوست و از امامزاده تو هم، همانطور که انتظار میرفت، معجزهای برنخاست. نگفتید تکلیف تقلبی که در آراء مردم شده چیست؟ مردم چگونه میتوانند به حقشان برسند، اگر نه از راه تظاهرات مسالمت آمیز؟ انتخابات جدید را با نظارت سازمانهای بینالمللی پیشنهاد میکنید یا خیر؟ در مقام رئیس تشخیص مصلحت نظام و رئیس مجلس خبرگان عزل رهبر یا دستِکم سرزنش و نکوهش وی را، بهعلت تقلبی که انجام داده، و فریبی که بهمردم زده است، پیشنهاد میکنید یا خیر؟<br />در آغاز سخن از اُنس و اُلفت و محبت پیامبر اسلام صلواةالله علیه یاد کردید، و زمان صدر اسلام را بهیاد نماز گزاران انداختید، که اندیشه آن زمان مو بر تن من راست کرد، که ضد و نقیض کوچکی را در سخنان جنابعالی، در مقایسه با سخنان آیةالله العظمی امام خمینی دیدم، که فرمودند در صدر اسلام هفتصد نفر را در یک روز گردن زدند.<br />شاید این مثال را بدین دلیل آوردید، که ملت برود کلاه نمدیاش را به هوا پرت کند که در مدت یک هفته تظاهرات فقط چند نفر انگشتشمار کشته داده است، صدر اسلام بودیم چه می شد؟<br />گفتید: « انتخابات خوب شروع شد و همه چیز آماده یک افتخار بزرگ برای کشور ایران بود، اما اینطور نشد.» ملاحظه رهبر کردید؟ نگفتید چرا آنطور نشد؟ مقصر کی بود؟ چه کس سر ملت مظلوم و صلحجو و عزیز ایران را کلاه گذاشت؟ چه کس بهقولاش وفا نکرد؟ و ملت را نفهم و احمق فرض کرد؟ و تصور کرد همانطور که چهار سال پیش، نهتنها سر ملت که سر خودت و سر کروبی هم کلاه گذاشت و هر دوتای شما هیچ غل... ببخشید هیچکاری نتوانستید بکنید، فکر کرد اینبار نیز میتواند همان بازی چهار سال پیش را راه بیندازد؟ بهقول میشتی غلومسَین: روی زمین سفت نشاشیده بود.<br />گفتی: « پیامبر اسلام به امام علی گفته است "اگر دیدی مردم راضی بودند و تو را قبول کردند و به تو این سمت را دادند با اجماع اکثریت، شما بپذیر. اگر احتراز کردند، بگذار هر کاری می خواهند بکنند." ».<br />حسین شریعتمداری امشب در کیهان لابد اینجور پاسخات را خواهد داد: آخه اون زمان چماق و باتوم وجود نداشت، تفنگ و مسلسل وجود نداشت، گاز اشکآور و اسپری فلفل نبود! ملت غلط میکند احتراز میکند! بگذاریم هر کاری میخواهند بکنند؟ بسیج و سپاه و لباس شخصی و خواهران زینب و حزبالله و ثارالله و جندالله و شّرالله و چه و چه را برای عمهمان درست کردهایم؟<br />میفرمایید: «جمهوری اسلامی لفظ تشریفاتی نیست! هم جمهوریاست هم اسلامی» نه پدرجان! ملت میگوید این حکومت خر تو خر نه جمهوریست نه اسلامی!<br />از آخوند های ثروتمند مجلس خبرگانِ رهبری و از روحانیون تاجر و رانتخوار مجمع تشخیص مصلحت نظام مایه میگذاری؟ </div><div align="right">بهتو میگویند کو شاهدت؟ دُمباَت را نشان میدهی؟</div><div align="right">*<br />آقای رفسنجانی عزیز! مأمورین حکومت نصایح شما را خوب گوش دادند و بلافاصله پس از اتمام نماز، با باتوم و گاز اشکآور بهجان ملت افتادند. بیهوده نیست که نماز جمعهی عبادی سیاسیی کمر شکن، نام گرفته است.</div><div align="right">*<br />در نهان و بهکنایه مقایسه کردی اواخر حکومت پیشین را با امروز جمهوری آخوندی.</div><div align="right">فکر میکنی رهبر گوشاش به این حرفها بدهکار است؟ نمیگویم حرف شما را نفهمیده است، خیر، خوب هم فهمیده، اصولا نیازی به اخطار جنابعالی ندارد. این سرنوشت مستبدین و دیکتاتورها است که با دست خود گور خود را میکنَند.</div><div align="right">والسلام علیکم و رحمةالله. </div><b> H a m i d ... M i d a f </b>http://www.blogger.com/profile/12725883238759566740noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-2489441470436298801.post-71664934929514312872009-07-16T13:27:00.005+02:002009-07-20T01:57:30.575+02:00نماز جمعه رفسنجانی، فریب موسوی و کروبی؟<div align="right">قرار است آقای هاشمی رفسنجانی خطیب نماز جمعه این هفته باشد.</div><div align="right">آیةاللهآلعظمی خامنهای با اعمال تقلب و با خرابکاریهایی که در خردادماه، در انتخابات ریاستجمهوری، بهعمل آورد، سَرَش، هنگام شیرهخوردن، بدجور و تا بیخ گردن در خمره گیر کرده است. </div><div align="right">رفسنجانی اگر اینک بهدادش میرسد نه از سَر مهر، که نخست برای نجات منافع خویش، دو دیگر برای مصلحت نظام و نجات سیستمیست، که خود معمار و پایهگذارش بوده است. در نهایت برای صاف و صوف کردن جادهایست، که رهبر، در اوج استبداد و خودکامگی و ندانمکاری، کج و معوج و پر از دستاندازش کرده است.<br />بنا است رفسنجانی رهبر را از مخمصه و گردابی که در آن گیر کرده است بیرون بکشد و سعی در مصالحه بین او و ملت دارد. در مقابل لابد انتظار دارد چماقداران رهبر او و بچههایش را آسوده بگذارند و هر از گاه بهبهانهای دستگیر نکنند. ایضا احمدی نژاد به او بند نکند و ثروتاندوزیهای وی و بچههایش را دایم در رسانههای همهگانی، جلو کسَ و ناکسَ، به رُخاش نکشد. رهبر نیز حماقتهای احمدی نژاد بیسوات! را بر اعمال و کردار امیر کبیر! کارکُشته و مکّار ترجیح ندهد.</div><div align="right">رفسنجانی در واقع حق به گردن خامنهای دارد این درست نیست که رهبر نمک بخورد و نمکدان را بشکند و ایشان را به حاشیه براند</div><div align="right">*<br /><img align="left" src="http://tbn1.google.com/images?q=tbn:rCTNaSbHQMgGQM:http://milliharakat.com/Wpimgs/pico/photo1245600966.jpg" width="132" height="85" />اینک با مردم است که گول سفسطه و حقهبازیهای احتمالی رفسنجانی را در نماز جمعه نخورند و حساب خود را با موسوی و کروبی، چنانچه آن دو قصد شرکت در نماز جمعه را به این دلیل داشته باشند تا بدین وسیله، خواسته یا ناخواسته، به تلاشهای رفسنجانی برای دلسرد نمودن ملت در مبارزهشان و برای مصالحه با رهبر، مشروعیت بخشند، جدا کنند. </div><div align="right">اگر قصد موسوی و کروبی از شرکت در نماز جمعه صرفا حضور در خیابانها در جمع مردم و همدردی با ملت است، که معادله فرق میکند و قدمشان گرامی است.<br />موسوی و کروبی برای هواداران خویش کاملا روشن نکردهاند چرا و بهچه دلیل در نماز جمعه رفسنجانی در دانشگاه تهران، که لابد با تأیید رهبر و در تبانی با وی صورت میگیرد، شرکت میکنند؟ آنها به احتمال نمیدانند ولی با شناختی که از رفسنجانی دارند حدس میزنند وی در خطبهاش چه خواهد گفت؟ و اگر رفسنجانی، همانجور که شیوه اوست، با ایما و اشاره، با دو پهلو و سهپهلو سخنگفتن، یکی بهنعل و یکی بهمیخ زدن، اعمال موسوی و کروبی را پس از انتخابات زیر سؤال برد، و آن دو را دعوت به تعامل و قبول تصمیم رهبر بکند، این دو نه تنها شانسی برای اعتراض و فرصتی برای موضع گرفتن ندارند، که محکوم بهشنیدن اتهامات و گوشدادن بهسرزنشهای او تا آخر خطبه خواهند بود. با این کار اعتماد خویش را نزد هواخواهان از دست خواهند داد و مرتکب اشتباهی میشوند، که دیگر قابل برگشت نیست .<br />موضعگیریهای روز بعد در اینترنت و در وبسایتها، آب رفته را بهجوب باز نخواهد گرداند!<br />*<br />رفسنجانی هرگز نظامی را که خود پایهگذارش بوده است رها نمیکند، خانه را بر سر خود خراب نمیکند، زن و بچه و ثروت و مکنت را بهخطر نمیاندازد و با ایرادگرفتن از تقلب و خرابکاری و ندانمکاریهای رهبر، بسیج و سپاه و لباس شخصیها و بطور کلی چماقداران فدایی رهبر را در مقابل خود قرار نمیدهد.</div><div align="right">*</div><div align="right">آیا من اشتباه میکنم؟ </div><div align="right">آیا رفسنجانی نتیجه انتخابات را، همچون اکثریت مردم، باطل اعلام خواهد کرد؟ </div><div align="right">در مقام رئیس مجلس خبرگان و رئیس تشخیص مصلحت نظام، رهبر را بابت تقلب در نتیجه انتخابات سرزنش خواهد کرد؟</div><div align="right">حکومت احمدی نژاد را غیر قانونی خواهد خواند؟</div><div align="right">رفراندوم و همهپرسی را برای تداوم حکومت روحانیون پیشنهاد خواهد کرد؟</div><div align="right"></div><div align="right"></div><b> H a m i d ... M i d a f </b>http://www.blogger.com/profile/12725883238759566740noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-2489441470436298801.post-66854367594710623772009-07-15T13:22:00.003+02:002009-07-16T01:05:10.106+02:00آقای رهبر، تولدت نامبارک!<div align="right">حضرت آیةالله العظمی سیدعلی خامنهای در 24 تیرماه 1318 هجری شمسی، مطابق با 28 صفر 1358 هجری قمری و برابر با 16 ژوئیه 1939 میلادی در مشهد بهدنیا آمد ( ویکیپدیا). یعنی حضرتاش بهتاریخ شمسی امروز هفتاد ساله میشود و بهتاریخ فرنگی فردا.<br />خداوند تبارک و تعالی طول عمر بهایشان عنایت فرماید ولی هم او میداند و هم ما میدانیم که ملت رنجدیده ایران نام وی را در تاریخ پر افتخار خویش به نیکی ثبت نخواهد کرد، سهل است او که مسبب بگیر و ببند، زندان و شکنجه و کشتُکشتارهاست، در ردیف سعدبن وقاصها و حجاجبن یوسفها، جای خواهد گرفت. </div><div align="right">او مسؤل اعمالیست، که هرچند خود بهسبک آخوندی زیر بارش نمیرود و معصیتهای کبیره و صغیرهاش را بهگردن دشمن، علیالخصوص آمریکا و اسراییل میاندازد. ولی تاریخ برگهای زمان را ورق میزند و حقایق را همیشه عریان، همانطور که بودهاست، بهثبت میرساند. </div><div align="right">*<br />خامنهای اگر همان آخوند روضهخوان ساده سابق باقی مانده بود، چه بسا هم نزد خدا عزیز میماند و هم در نزد اقوام و اعوان خویش و هم نزد دوست و آشنا احترام و عزّتای کسب میکرد و نام نیکی از خود بهجای میگذاشت.<br />کسانی که قبلاز انقلاب، چه در زندانهای شاه، چه در تبعید و چه در مجالس و محافل اُنس با وی آشنا بودهاند، سخن از شخصی وارسته و گشادهدست، سخن از روحانی خوشاخلاق، مهربان و خندهرو، میرانند.<br />دریغ و هیهات که مقام دنیوی و جایگاه رهبری و ولایت مطلقه، موجودی از وی ساخته است، که از هر چیز که بگذریم، حتا در خلوت خویش و با خویشتن نیز بیگانه شده است. و چه بد!<br />او آبرویاش را، اگر چیزی از آن باقی مانده بوده است، در دفاع از شخص کممایهای مثل احمدی نژاد نزد ملت ایران و در جهان ریخت و همه چیز خویش را در حمایت از وی به ثمنبخس فروخت.<br />و در کوشش برای نگهداری او بر سر قدرت، آنهم بههرقیمتی، و بر خلاف خواسته و میل جوانان آیندهساز وطن و در تضاد با آرزوهای اقشار جامعه، که کمی آزادی میخواستند، آیندهای تاریک و بدنام برای خود ورق زد.<br />او مصداق کسی را یافته است، که در مجامع روحانی و بهزبان آخوندی به آن « <em>خسرالدنیا والآخره</em>» میگویند. </div><div align="right">*<br />همه عاقلان قوم و آیةاللههای برجسته و دارای نام و نشان در نظام، از منتظری تا صانعی از طاهری تا حتا ملاحسنی در ارومیه، عیان و آشکار، در خفا و پوشیده، تقبیح میکنند عمل و رفتار نسنجیده و آزمند رهبر را در مسأله انتخابات. میگویند گیریم که موسوی یا کروبی رئیسجمهور شده بودند، با بودن شمشیر دوموکلاسی مثل ولایت مطلقه فقیه بر سرشان، آن دو چهکار میتوانستند، بدون خواست و میل رهبر، انجام بدهند؟ که تو اینچنین ترسیدی؟ و بهسیم آخر زدی؟<br /><img align="left" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEiZjTzn_Vf5IIaSBNOg-7-Abl2QuIReYiGHzOT6UWTvZVQIqE44soRzL4v8qFXZglR1DsZuUHuyPW_7hNFr0hSXSXU8Fje5EyLiDbcvFf-Teas8CXpmwNDne68qcRdWVu1ElG2AKmjf8GBD/s320/khamenehi2.jpg" width="200" height="150" /><br />حقیقت این است که رهبر خاطره بدی داشت از دوران نخستوزیری میرحسین موسوی، از دوران رئیسجمهوری رفسنجانی و محمد خاتمی و همین دلواپسی و دلهُرهی بیجا، او را از هول حلیم توی دیگ انداخت. <strong><em>او مصلحت خویش، قدرت و حکومت خویش را بر مصلحت مردم صلحجو، که در چارچوب همین رژیم، کمی تغییر، کمی هوا برای نفسکشیدن میخواستند، ترجیح داد.</em></strong></div><div align="right"><strong><em> او مصلحت کشور را به مصلحت احمدی نژاد و دارد و دستهاش فروخت</em></strong>. و کاری کرد که حتا به قوانین مندرج در قانون اساسی رژیم الاهی/ زمینی خوش نیز پشتپا زد!<br />کاری کرد که فضیلت و خصلتِ رهبری، مدیر و مدّبر و عادل بودن را، از خویش سلب کرد. *<br />دکتر شجاعالدین شفا، مورخ، روشنفکر، دانشمند، محقق و پژوهشگر، که بیشاز بیست سال از رهبر مسنتر است، در نامهای سرگشاده به او هشدار داده است. </div><div align="right">این امر مرا بیاد هشدارهای بختیار، علی اصغر حاج سید جوادی، داریوش فروهر و دیگر دلسوزان مملکت، در قبل از انقلاب، به شاه میاندازد، که مطمئنم خود رهبر هم، که تقریبا همسن و سال من است، این نامهپراکنیها، این هشدارها، این نصیحتها را بهخوبی بهیاد میآورد! ولی او، شاه، گوش شنوا نداشت و زمانی پنبه از گوش بیرون آورد که دیگر دیر شده بود، خیلی دیر.<br />آقای خامنهای! بههوش باش! نگذار تو هم به همان سرنوشت دچار شوی که دیگران قبل از تو به آن دچار شدند! </div><div align="right">ملت را بیش از این از دست مده! بیا و به آغوش ملت باز گرد! در روز مبادا اولین کسانی که از اطرافات پراکنده شده و فرار کنند همین حسین شریعتمداری، همین الهام، همین حداد عادل، فاطمه رجبی و دامپزشک سردار سرلشکر حسن فیروز آبادی خواهند بود، ده نمکی و اللهکرم که رفتند ... مطمئن باش حسن نصرالله، خالد مشعل و اسماعیل هنیه هم بهدادت نخواهند رسید!<br />اکنون جز "بله قربانگویان" همیشگی، کسی همنشین و هممحفل تو نیست و اگر هم کس مانده باشد منافعشان ایجاب نمیکند تو را از خواب اصحاب کهف بیدار کنند!<br />از من گفتن، از تو نشنیدن! </div><b> H a m i d ... M i d a f </b>http://www.blogger.com/profile/12725883238759566740noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-2489441470436298801.post-79275509172939395892009-07-13T17:12:00.000+02:002009-07-13T17:13:06.148+02:00اعلیحضرت سیدعلی خامنهای!<div align="right">اسدالله علم ،وزیر دربار شاهنشاهی، در خاطراتش مینویسد هر گاه نسبت به عملکرد نخستوزیر ( هویدا )، نزد شاه ایراد میگرفتم، اعلیحضرت میگفتند: ولی هرچه ما میگوییم او بدون چون و چرا عمل میکند!<br />اعلیحضرت، پس از خاطرههای تلخ با سپهبد رزمآرا، در گیریهای ممتد با دکتر محمد مصدق، طلبکاریها و دخالتهای با جا و بیجای فضلالله زاهدی، حق داشت از فرمانبرداری و سر سپردگی نخستوزیر هویدا راضی باشد و حاضر نشود وی را عوض کند. مملکت را بهباد میدهد؟ </div><div align="right">بدهد، بهدرک! بهگفته علم عمده نارضایتیهای مردم در آن زمان حاصل ندانمکاریهای دولت و ناراضیتراشیهای دولتمردان بود، که همه بدون استثنا به اسم شاه تمام میشدند.<br />*<br />میرحسین موسوی، در زمان نخستوزیری، چنان حلاوت و لذت رئیسبودن را در کام رئیسجمهور خامنهای تلخ کرده بود، که سر انجام کار به پا در میانی آقای خمینی کشید. </div><div align="right">هاشمی رفسنجانی با مکر و فریب او را بر مسند رهبری نشانده بود و رهبر، چه بخواهد چه نخواهد، وامدار او بود و هست. </div><div align="right">کروبی میگوید زمانی که من دوش بهدوش و شانه به شانه بنیانگذار انقلاب در گعدهها و زانو به زانوی وی در نُدبههای شبانه مینشستمه، انفاس مبارکشان را استشمام میکردمه. تو سید علی، در کسوت یک آخوند گمنام روی پلههای اتاق رهبر در مدرسه رفاه مینشستییه و از زور بیکاری به چپقات پُک میزدییه، مگس میپراندیه و شپش میکشتییه و منتظر بودی رهبر، در راه رفتن به مستراح، از کنارت بگذرد، تعظیم و تکریم و سلام تو را پاسخ بدهد. یا شاید هم ندهد ... آخه تو که کسی نبودییه!<br />محمد خاتمی، هر چند او نیز بنا به خصلت آخوندی، مصلحت نظام را بر مصلحت هفتاد میلیون ایرانی ترجیح میدهد، ولی از آنجا که کفش کهنه در بیابان نعمتیست، سواد و معلوماتاش، عقل و شعورش، درک و ذکاوتاش، در عالم آخوندی صدها بار بیشتر از خامنهای کینهتوز و عصبیمزاج است..<img height="140" src="http://4.bp.blogspot.com/_lTTitT10ufI/SPEYl6o1DjI/AAAAAAAACv4/0yumxwSQyIg/S760/nfld0w.jpg" width="200" align="left" /><br />در نتیجه این سه نفر، خاتمی، موسوی، کروبی، در مقابل اعلیحضرت سیدعلی خامنهای پایینخیابانی همان رُل را بازی میکردند که آن سه نفر: رزمآرا، مصدق و زاهدی، در مقابل اعلیحضرت محمدرضا شاه پهلوی. </div><div align="right">بدون اینکه بخواهم آن سه ایرانی وطنپرست را با ذوبشدگان در ولایت، که خیلی دیر صدای ملت را شنیدهاند، مقایسه کنم.</div><div align="right">*<br />آیا محمود احمدی نژاد، که بهیُمن حمایت خامنهای از هیچچیز به همهچیز رسیده است، و ارادت و بندگی و نوکری خویش را با لیسیدن دست و پای وی نشان داده است، بهترین گزینه برای رهبر نیست؟<br />*<br />خامنهای، در مقام رهبری، هرگز با روزنامه و مجلهای، با رادیو و تلویزیونی، با روزنامهنگار و نویسندهای، گفتگو نکردهاست و در مصاحبهای روبرو، شرکت نکرده است. و چون آزادی بیان در مملکت وجود ندارد و کسی جرأت نقد و پرسش از وی را ندارد، پس هنگام منبر رفتن آنچه دل تنگاش خواست بر زبان میآورد و مثل همیشه تبدیل به واعظ غیر متعظ میشود.<br />روضهخوانیاش در نماز جمعه و در روز پدر، نمونه بارز هذیانگویی و افکار استبدادی و ضد و نقیضگویی وی است. کار بهجایی رسیده است که از یاوهگویی و دروغگویی خویش شرم نمیکند.<br />آیا وقتی میگوید 24 میلیون نفر از رأی دهندگان به کاندیدای منتخب وی احمدی نژاد رأی دادهاند، توهین به عقل و شعور و درایت یک ملت بزرگ و آزاده نیست؟ آیا واقعا نفهمید شرکت انبوه مردم در رأی گیری برای تحول در سیاست مملکت و برای تغییر در رأس دولت ناتوان بود؟<br />او حتا نیازی ندید انتخابات را، برای حفظ ظاهر هم شده، وارد مرحله دوم بکند.<br />او ملت را ترسو، نادان و خاموش تصور میکرد. </div><div align="right"></div><div align="right"></div><b> H a m i d ... M i d a f </b>http://www.blogger.com/profile/12725883238759566740noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-2489441470436298801.post-86611525537593656012009-07-07T19:50:00.000+02:002009-07-07T19:51:25.381+02:00پریشانذهنی در کردار، آشفتگی در گفتار<div align="right">دیروز دوشنبه، پانزدهم تیرماه، روز پدر بود. جا داشت پدر امت، رهبر معظم انقلاب، نه بهخاطر پدر و روزش و ارزشاش، بل بهاحترام زاد روز امام اول شیعیان علی (ع)، به منظور تسکین درد مردم ستمدیده، اظهاراتی پدرانه و سخنانی آشتیطلب و دلجویانه، بهقصد گذاشتن مرهمای بر زخم دل مادران داغدیده، جوانان آسیبرسیده، دختران رنجکشیده، همانطور که از یک پدر مهربان و با عطوفت، انتظار میرفت ایراد بفرمایند! ولی دریغ که شهوتِ قدرت و خشم اسلامی چشم هر مستبد دینی، هر دیکتاتور مذهبی و هر تمامیتخواه را کور میکند. </div><div align="right">رهبر ما شوربختانه بهجای اُنس و اُلفت باز هم شاخ و شانه کشیدند و فرمودند اگر کور و کر و لال نشوید، چشم فتنهی شما فتنهگران را کور میکنم و اگر بیش از این شلوغ بکنید و باز هم به « اردو کشیهای خیابانی» دست بزنید، این بار نیز چنان پدری از تان در میآوریم که آن پدر درآوردن قبلی فراموشتان شود.</div><div align="right"><img height="137" src="http://tbn2.google.com/images?q=tbn:RpHWKD-jqVkHQM:http://mardaninews.de/fotoneu/data/media/1/kamenei_halowin1.jpg" width="100" align="left" />ایشان همچنین حرفهایی زدند که ما شنوندگان ناتوان، آهسته و خموش و فقط در گوشه و کنار اذهان خویش، بطوریکه جیکمان در نیاید، پلکی نزنیم و لبمان تکانی نخورد ( چون سرت را میبویند مبادا فکر کرده باشی)، فکر کردیم، که رهبر عزیزمان، یا تو باغ نیست یا مثل همه دیکتاتورها قوه درک واقعیاتِ ملموس زندگی را از دست داده است و دچار آن بلایی شده است که روانکاوان به آن پریشانذهنی و آشفتگیخیال مینامند.<br />ایشان فرمودند: «<em> برخی از سران کشورهای غربی... ضمن تشویق به اغتشاشگری، مردم ایران را اغتشاشگر معرفی کردند</em>.»<br />ما ایرانیهای خارجنشین، که بعضیهامان حتا بهچند زبان زنده دنیا مسلط هستیم، نه در این چند هفته گذشته و نه در گذشتههای دورتر، هرگز نشنیدیم، ندیدیم، نخواندیم، که کسی از سران کشورهای غرب مردم ایران را به اغتشاش تشویق کرده باشد و همزمان عقلاش را از دست داده و مردم ایران را اغتشاشگر معرفی بکند!<br />رهبر نمیفهمد! ولی ما میفهمیم. اینجا در کشورهای غربی، مطبوعات آزادند، صدا و سیما آزادند، اندیشه و بیان آزاد است. مردم اینجا، شهروندان این دیار، میبینند فیلمهای یورش برادران بسیجی را، لباس شخصیهای اسلامی را، یونیفورمپوشهای ماسک بهصورت فدایی انقلاب بهظاهر اسلامی را، کتککاریها، قتلها، بگیر و ببندها را، در خیابانها، در کوچه پسکوچهها، چه از طریق تلویزیون چه بهوسیله اینترنت فیلتر نشده، آری میبینند، مشاهده میکنند و چون معتقدهستند که : « بنی آدم اعضای یکدیگرند / که در آفرینش ز یک گوهرند» سیاستمداران منتخب خویش را زیر فشار قرار میدهند و میگویند شمایید که سخنگوی مایید! از جانب ما، بهوکالت از ما ملت، اعتراض بکنید به این دولت آدمکش مسلط بر ایران، که اگر چنین نکنید، اعتراض نکنید، در انتخابات آینده حسابتان را کف دستتان میگذاریم و کسی را انتخاب میکنیم که بتواند وکالت ما را بهعهده بگیرد، به خواستهما گوش دهد و عمل کند!<br />اعتراض دولتمردان آلمانی، آمریکایی، انگلیسی، فرانسوی و... و... از اینجا ناشی میشود و بس... آقای محترم!</div><div align="right">ولی رهبر ما این چیز ها را نمیفهمد ... او نمیتواند اینچیزها را بفهمد ...نمیتواند این حقایق را درک بکند...</div><div align="right">بسوزد پدر قدرت مطلقه که هوش و اختیار از انسان میرباید!</div><div align="right">وقتی رهبر میگوید: « ما رفتارهای مداخلهجویانه این دولتها را محاسبه خواهیم کرد» آدم چه بگوید به اینهمه ساده لوحی و بیاطلاعی؟<br />*<br />اینک چند روز است که چینیها، مسلمانان اویغور در ایالت "سینکیانگ" در شمال چین را میزنند، میکشند، زندان میکنند.<br />بیش از 170 نفر تا کنون کشته شدهاند 900 نفر را دستگیر کردهاند ....<br />آقای رهبر ! تو که نمیتوانی جاری شدن حتا یک قطره خون را از دماغ فلسطینیان ببینی و بهعلامت پیوند و همبستگی با آنها شالشان را بهگردن میاندازی! روز عزا در ایران برقرار میکنی. چرا چشمات را به ظلمی که به مسلمانان چینی ساکنان ایالت " اویغور" روا میرود میبندی؟<br />آقای رهبر، سعی کردم این چند جمله را با رعایت ادب و احترام بنویسم ولی چهکنم که تو با این اعمالات، چه در سیاست داخلی، چه در سیاست خارجی، سزاوار هیچگونه احترامی نیستی....</div><div align="right"></div><b> H a m i d ... M i d a f </b>http://www.blogger.com/profile/12725883238759566740noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-2489441470436298801.post-35585584314453336352009-07-06T03:09:00.004+02:002009-07-06T19:58:34.216+02:00آیا حمله اسراییل قطعی است؟<div align="right">هنوز مرکب نوشته "ساندی تایمز"، که گزارش داده بود اسراییل موافقت عربستان را برای استفاده از فضای آن کشور، بهمنظور بمباران تأسیسات هستهای ایران کسب کرده است، خشک نشده بود، که مقامات اسراییل شتابزده تکذیب کردند.<br />که اگر چنین نمیکردند بهمعنای تأیید بود. عراق و ترکیه قبلا مخالفت خود را از عبور جنگندههای اسراییلی بهاطلاع رساندهاند، هر چند آنها نیز موافق با اتمیشدن جمهوری اسلامی نیستند. دور زدن شبه جزیره عربستان برای هواپیماهای جنگی اسراییل هم وقت زیاد میطلبد هم نیاز به سوختگیری هوایی دارد. عبور از فضای عربستان مسافت را کمتر از نصف میکند.<br />جمهوری اسلامی جز حماس و حزبالله، دوستی در خاورمیانه برای خود باقی نگذاشته است. بشار اسد، که مثل پدرش گونی گونی دلارهای نفتی ایران را میبلعد، در هر فرصت، ایران را در رابطه با سهجزیره خلیج فارس محکوم کرده است و کماکان محکوم میکند، حماس و حزبالله بههمچنین. آل سعود هرگز چشم دیدن ایرانیهای شیعه، بویژه آخوند های فتنهگر را نداشتهاند و اگر خطر ایران جدیتر شود چه بسا از سوخترسانی به جنگندههای اسراییل ابا نکنند.<br />جو بایدن، معاون رئیسجمهوری آمریکا، گفتهاست اگر اسراییل قصد حمله به ایران را داشته باشد ما مانعاش نمیشویم.<br />و البته تنهایاش نیز نخواهند گذاشت.<br />احتمال حمله، هماکنون، که مردم صلحطلب ایران با سرکوب وحشیانه و کشتار و دستگیری آزادیخواهان توسط مزدوران رژیم غاصب روبرو شدهاند، از هر زمان دیگر بیشتر است. مردمی که از طریق مسالنتآمیز طالب تغییر در سیاست مملکتشان بودند ولی با فریب و ریا و تقلب و کودتای رهبر انقلابشان روبرو شدند، که هرگونه امید و انتظار برای اصلاح را به نا امیدی مبدل کرد. ایرانیان، برخلاف آخوندهای حاکم، وطنپرستاند. ولی هرگونه اعتراض به حمله را آخوندها بهیقین بهحساب دفاع مردم از سیستم آخوندی حاکم بر مملکت منظور خواهند کرد. که در دروغگویی و وارونه جلوه دادن حقایق استادند.<br />این تنها مردم ایران نبودند که در انتخابات 22 خرداد، در چارچوب همین نظام واپسگرا، تغییر را طالب بودند. بسیاری از کشورهای خاورمیانه و اروپا و آمریکا، با مردم ایران همصدا بودند.<br />*<br />بارک اوباما کمتجربه است. دوزاریاش دیر میافتد و حریف حُقه و ترفند آخوندهایی که مادرزاد مکار و حبلهگر هستند نمیشود. توضیحات و روشنگریهای "نتان یاهو" در واشنگتن نیز نتوانست اوباما را چنان متقاعد کند که با مشت آهنین با دولت فریبکار آخوندی برخورد کند.<br />اسراییل هیچ گزینهی دیگری روبروی خویش نمیبیند جز اینکه خود دست بهکار شود و تا دیر نشده برنامه اتمی جمهوری اسلامی را متوقف سازد. آخوندها از بس به ملت ایران و به جهانیان دروغ گفتهاند، که اگر هم در اعلام استفاده صلحآمیز از نیروی هستهای صادق باشند، کسی حرفشان را باور نمیکند. احمدی نژاد نیز با کمعقلی و با نابخردی و با تهدیدهایاش بهترین بهانه و دستآویز را به عقابها در اسراییل داده است.<br />آیا اسراییل هم اکنون در آمادهباش و مشغول برنامهریزی برای حمله قریبالوقوع به ایران است؟<br />موشکهای پدافند و پاتریوت در صحرای نگب و در شمال اسراییل آماده نابود کردن راکتهای پرتابی جمهوری اسلامی هستند.<br />زیر دریایی" دلفین" در دریای عمان، جلوی تنگه هرمز، کمین نشستهاست.<br />در این میان کشورهای اروپایی هستند که با هراس و دلهره به اسراییل و به تصمیمهای نتانیاهو مینگرند، که با حمله به تأسیسات اتمی ایران، به احتمال قوی، روند "بیزنیس" و داد و ستد آنها را بههم خواهد ریخت.<br />و گرنه آنها نیز، با موش و گربه بازی آخوندها بر سر مذاکرات اتمی ، خیر چندانی از این حکومت ندیدهاند. </div><b> H a m i d ... M i d a f </b>http://www.blogger.com/profile/12725883238759566740noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-2489441470436298801.post-56214450795683100772009-07-05T11:05:00.000+02:002009-07-05T11:06:02.473+02:00غرب با دولت نامشروع مذاکره بکند یا نکند؟<div align="right">گفت: آقای رفسنجانی از پایهگذاران جمهوری آخوندی همراه با ملت ستمدیده مینالد که:« هیچ وجدان بیداری از این وضع راضی نیست». منظورش کدام وضع است و مگر کدام وجدان بهخواب رفته است، که او از عدم بیداریاش مینالد؟<br />گفتم: آقای منتظری میگوید: آن زمان که ما تز " ولایت فقیه" را عنوان و در قانون اساسی پایهریزی کردیم منظورمان این نبود که این ولایت را مطلقهاش بکنند و مثل بختک بهجان مردم بیافتند. شورای نگهبان را هم ما برای این برقرار نکردیم که بیایند و استصوابیاش بکنند و یکی مثل جنتی کریهالمنظر، عُقدههای شخصیاش را در آن پایه و اساس قرار دهد! (نقل بهمضمون).<br />من میگویم وقتی فردی مثل آیتالله منتظری، که خود آخوند است و پس از سالها تلمذ و تجربه هنوز فلز آخوند را نشناخته، این چنین از دست طایفه خویش بهفریاد است، پس چه توقعی میتوان از ملت بیچاره داشت، که بر حسب عقاید مذهبیاش، دربست به آخوند اعتماد کرد؟<br />رفسنجانیی رهبرساز نیز، که خامنهای را پس از مرگ خمینی از بُقچهاش بیرون آورد، فکر نمیکرد رهبر دستساختهاش روزی بهجای قاتق نان، قاتل جاناش شود. </div><div align="right">رفسنجانی از وجدان بهخواب رفته رهبر مینالد. ولی او، خامنهای، در خواب اصحاب کهف فرو رفته است. او کسی نیست که با صدای رفسنجانی بیدار شود و به چک سفیدی که در نماز جمعهاش به آدمکشاناش داد، بیاندیشد و ناراحتی وجدان دامنگیرش شود، او صدای اعتراض ملیونها مردم عاصی در خیابانها را هم نشنید.<br />*<br />گفت: نظرت در باره <a href="http://www.asriran.com/fa/pages/?cid=76779">نوشته حسین شریعتمداری</a> و تهدید هایش نسبت به موسوی و کروبی و خاتمی چیست؟<br />گفتم: در اوایل انقلاب، خمینی، با توجه به نفرتی که از شاه و حکومت سلطنتی داشت، تر و خشک را باهم سوزاند. وقتی از او ایراد گرفتند که این آدمکشیهای بیرویه و بی محاکمه نه با قوانین اسلام انطباق دارد نه با قواعد غیر اسلامی. او در پاسخ گفت: لاکن اینها محکمه لازم ندارند اینها فقط هویتشان معلوم شود کفایت میکند.<br />حسین شریعتمداری و سید علی خامنهای مصداق بارز همین گفته خمینی هستند، که در روز سرنگونی، دیگر دادگاه و محکمهای لازم ندارند. گناه اینها در قتل و آدمکشی، بهقول خمینی، اظهر منالشمس است. اگر دولتمردان حکومت سابق بهزعم ایشان مفسد فیالارض بودند اینها مفسد فیالارض و فیالهوا هستند! محکمه و دادگاه فقط پول و وقت ملت را هدر میدهد.<br />*<br />گفت: غرب بر سر دو راهی قرار گرفته است. از یک طرف ریا و تقلب و آدمکشیهای اسلامی را بر نمیتابد و بهحکم وظیفه دولت ملتستیز را محکوم میکند، از طرف دیگر ریششان در مسأله هستهای گیر است. فکر میکنی سر انجام چه تصمیمی اتخاذ بکنند؟ آیا اگر تن بهمذاکره بدهند، مشروعیت نظام نامشروع را نپذیرفتهاند؟<br />گفتم: غربیها میگویند کلید مذاکرات هستای رزیم در جیب جلیقه <a href="http://fa.wikipedia.org/wiki/%DA%AF%D9%88%D8%B1%D9%88">( گوروی اعظم [+])</a> خامنهایست و معتقدند تا ولایت مطلقه وجود دارد و بهجای 70 میلیون فکر میکند و تصمیم میگیرد، چه تفاوتی بین موسوی و احمدی نژاد هست؟<br />این یکیش!<br />دوم اینکه آخوند های ملعون دنبال چنین فرصت و بهانهای هستند که غرب به هر دلیل خود را از مذاکره کنار بکشد یا بهتأخیر بیاندازد، تا آنها آسودهخاطر برنامه هستهای و احتمالا تولید بمب اتم را پیش ببرند.<br />سوم اینکه غرب بهاین مسأله واقف است، اگر اسراییل، که خیلی بهتر از غربیهای سادهاندیش آخوند های دغل و حقهباز را میشناسد، از تأخیر در مذاکره یا قطع مذاکره، احساس خطر بکند، تردیدی بهخود راه نمیدهد که تا فیها خالدون آخوندها را بمباران بکند. در این صورت بعید نیست تعادل خاور میانه بههم بخورد، هر چند من معتقدم غرب بُزدل بیهوده میترسد. </div><div align="right">کشورهای عربی فند تو دلشان آب خواهد شد. حزبالله لبنان و حماس، هرچند ماتمزده میشوند و لی هیچ غلطی نمیتوانند بکنند و من مطمئنم که در فاتحه جمهوری اسلامی حتا یک روز هم عزای عمومی اعلام نخواهند کرد، آنطور که برای صدام شهید سه روز عزا اعلام کرده بودند.</div><div align="right">مردم ایران هم میگویند اگر قرار شد زیربنای مملکت ما را ویران بکنند، که امیدواریم نکنند، دستِکم چند بمبهم تو این شلوغی روی سر آخوند های بیوطن بریزند، تا ما بتوانیم در نبود آنها مملکتمان را از نو بسازیم!<br />مردم میگویند ما از راه شرکت در انتخابات و از راههای مسالمتآمیز، سعی خودمان را برای یک (چینج) برای یک تغییر بهعمل آوردیم ولی این حکومت توتالیتر جز زبان زور زبان دیگری سرش نمیشود. خود ما که نتوانستیم، یعنی نگذاشتند.<br />پس آب که از سر گذشت چه یکوجب چه یکمتر.<br />*<br />گفت: یک سؤال دیگر ...<br />گفتم نه دیگه، حوصلهام سر رفت ... </div><b> H a m i d ... M i d a f </b>http://www.blogger.com/profile/12725883238759566740noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-2489441470436298801.post-65922145927781750572009-07-02T20:09:00.002+02:002009-07-02T23:19:23.279+02:00از آنفلانزای خوکی تا عطسه اسلامی<div align="right">سابق بر این، یعنی تا حدود یک قرن پیش، یا کمتر ، هر گاه جمعیت جهان بیرویه رو به فزونی میگرفت و دغدغه کثرت نفوس و مشکلات ناشی از آن و پیآمدهای ناخواستهاش، افکار صاحبنظران را بهخود مشغول میداشت، طبیعت خود راه چاره میجست و پاسخاش را هم مییافت. آتش فشانای، زلزلهای، طاعونای، وبایی، آبلهای، حصبهای، تیفوسای، اسهالی، کوفتی، زهر ماری میآمد و چند صد هزار نفر را میگرفت و با خود میبرد؛ در نتیجه جا برای دیگران باز و تعادل مجددا برقرار میشد. </div><div align="right">مبتلایان به بیماریهای گوناگون نیز اکثرا افرادی بودند ضعیف و نحیف، که تحت تسلط و نفوذ معنوی گروهی بهنام روحانی، مادرزاد از علم نظافت بیخبر بودند و دستورالعملهای نوشته و نانوشته بهداشتی را رعایت نمیکردند و بهیُمن تلقین همین روحانیون نظافت را علامت بورژوازی و نشانه کفر و الحاد میانگاشتند و بهمصداق: هرچه کثیفتر متدینتر، میزیستند.</div><div align="right">* </div><div align="right">کتاب آسمانی مسلمانها برای کتب مذاهب دیگر و محتوای آن احترام قایل است. از اینجهت آنچه را در تورات و انجیل، در رابطه با نزول بلایای دهگانه بر فرعون و فرعونیان آمده است، مورد تأیید مسلمانان نیز هست. </div><div align="right">همانطور که میدانیم فرعونیان برنامهی نابودی موسی و قوم بنیاسراییل را چیدند، زیرا قوم یهود، که بهمنظور کسب آزادی مجدد قصد کوچ از مصر را داشت. با مخالفت فرعون و مصریان، که با این عمل موسی بردههایشان را از دست میدادند، روبرو شد. خداوند تبارک و تعالی بلای دهگانه بر فرعونیان نازل نمود و ارتشی را که قصد جلوگیری بهقهر، از کوچندگان داشت، در بحر احمر غرق کرد. حدس میزنم از جزئیات این بلای دهگانه مطلع هستید و لزومی به وارد شدن به جزئیات و ارائه توضیح بیشتر نیست.</div><div align="right">*</div><div align="right">اینها را که عرض کردم مال سابق بود؛ امروز اما بلایا و بیماریهای مُسری بهصورتی دیگر ظاهر میشوند: جنون گاوی، ذکام هونگ کنگی، سیاه سُرفه مرغی، آنفلونزای خوکی، عطسه اسلامی، ایدز و غیره ... بیشک از زمانی که اپیدمی آخوندیسم در ایران شایع شده، انواع و اقسام امراض انسانی و حیوانی نیز در جهان گسترش بیشتری یافته است ... </div><div align="right">* </div><div align="right">داشتم کتابخانه کوچکام را خانهتکانی میکردم. تعدادی بریده روزنامه و مجله یافتم. خبری را که در زیر مینویسم به نقل از یکی از مطبوعات چاپ جمهوری اسلامی است که در همان آغاز ظهور حکومت آخوندی در ایران منتشر و در دنیا پخش شده است. </div><div align="right">کیهان هوایی شماره 972 چهار شنبه 14 اسفند 1371 صفحه 2: </div><div align="right">« نوزاد عجیبالخلقهای که از آمیزش یک مرد و یک خوک ماده در روستای کوچکی نزدیک مسکو به دنیا آمده توجه بسیاری از پژوهشگران و پزشکان جهان را به خود جلب کرده است. این نوزاد بههنگام تولد از مادر خوک خویش 6 پوند و 11 اونس وزن داشته و پدر او آقای "یوری تنچین" که یک کشاورز ساده است نام "الکساندر" را برای او انتخاب کرده است. الکساندر بینی و مو وگوشهایی شبیه به خوک دارد، پاهای او شبیه به انسان اما دارای دو دست پشمآلود نظیر خوک است ... پدر این نوزاد که گویا از این ماجرا سخت شرمنده شده است منکر هر نوع رابطه نامشروع با خوک ماده مزرعه خویش شده و به خبر نگاران اظهار داشته که با تزریق اسپرم خود بهوسیله سُرنگ به تخمدان خوک قصد داشته است بچهخوکهای سالم و چاق و چلهای در مزرعه خود بهدنیا بیاورد ... ».</div><div align="right">در بریده دیگر خبر زیر را خواندم، که کیهان در شماره 970 خویش، لابد بهقصد توهین به زنان آمریکایی چاپ کرده است : " نوزادی شبیه توله سگ از یک زن آمریکایی متولد شد».<br />این نوزاد هنگام تولد شش کیلو و نیم وزن داشته و صورتی شبیه سگ دارد. دست و پای او اما شبیه به دست و پای انسان است. این توله سگ/توله انسان، پس از مکیدن شیر از پستان مادر، بجای گریه کردن یا بجای اغو اغو کردن، عو عو کنان روی چهار دست و پا بدور مادر میچرخد، پای چپ را بلند کرده، بلا نسبت شما، به رختخواب مادر میشاشد .</div><div align="right">* </div><div align="right">اگر آمریکاییها یا اروپاییها این جور خبرها را، که کیهان چاپ تهران چند سال پیش چاپ کرده بود و من برای ثبت در تاریخ بریده آنها را نگهداشتهام، باور نمیکنند ما مسلمانها اما ناچار به قبول آن هستیم.<br />توضیحالمسائل آیات عظام ما پر است از چگونگی جماع با حیوانات. ولی باید اقرار بکنم که من شخصا فقط چگونگی جماع با شتر و دیگر حیوانات اهلی و وحشی را در این کتب مطالعه کردهام و تا کنون از چگونگی جماع با سگ یا با خوک برخورد نکردهام، دلیلاش هم البته نجس بودن این دو حیوان در دین مبین اسلام است. اینک من یک سؤال بهصورت استفتاء دارم. </div><div align="right">*</div><div align="right">استفتاء از آیات عظام، علمای اعلام و حجج اسلام: آیا از لحاظ شرعی و عرفی، انجام عمل لقاح بین نطفه انسان و حیوان امکانپذیر هست یا خیر؟<br />در نتیجه آیا چنین خبری را، که کیهان از منابع دیگر گزارش داده است، باور بکنیم یا نکنیم؟ امکان انجام یا عدم انجام چنین عملی از لحاظ علمی، فیزیکی و شیمیکی را خودمان میدانیم، فقط از لحاظ شرعی ما را روشن بفرمایید! </div><div align="right">والسلام علی منالتبعالهدی </div><b> H a m i d ... M i d a f </b>http://www.blogger.com/profile/12725883238759566740noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-2489441470436298801.post-63986295529458502772009-07-01T14:12:00.004+02:002009-07-02T11:45:55.134+02:00از حقیقت تا رؤیا<div align="right">نمیدانم آقای هوشنگ امیر احمدی تا چه حد معرف حضورتان هست؟ ایشان بهگمان خویش، سعی دارد راه مذاکره بین ایران و آمریکا را هموار کند و در راه کوششی که آغاز کردهاست گاهی اینور، گاه آنور اقیانوس، در تردد است. از نتایج مذاکراتی نیز که تا کنون صورت گرفته است گزارش موثقی در دست نیست.<br />من شخصا از مخالفین سرسخت قطع رابطه با آمریکا هستم بهدلایل فراوان، که مطرح کردنشان در این یاد داشت نمیگنجد.<br />من با وجودیکه تحصیل و آموزش دانشگاهی در علوم سیاسی و یا تجربهی آکادمیک در جامعهشناسی ندارم، نمیدانم چرا چنین استنباط میکنم که در مقایسه با افکار و رفتار بعضی از هموطنان فرهیخته و تحصیلکردهام نظیر هوشنگ امیر احمدی، صادق زیبا کلام و چندتای دیگر، اگر حمل بر خودستایی نشود، بسیار فهمیدهتر و منطقیتر میاندیشم. اگر شخصی مذهبی بودم میگفتم این علائم نشان از امدادهای غیبی دارند و صاحبالزمان بهدادم رسیده است!<br />ولی حقیقت این است که من، چه از لحاظ عقل و شعور و چه از لحاظ استنباط و منطق و واقعیتشناسی، از دیگر هموطنان برتر نیستم.<br />بل باور دارم همه مثل من فکر میکنند یا من مثل دیگران فکر میکنم، آنجا که میگویم: خامنهای، (کاری بهاحمدی نژاد بیچاره ندارم که طفلکی فقط وظیفه دستبوسی رهبر را دارد)، که همهکاره مملکت و تصمیمگیرنده در ایران است، محال است از درب مذاکره با آمریکا وارد شود! که اگر چنین کند فلسفه وجوی خویش را نقض کردهاست. او زمانی به آبرو و حیثیت و به استنباط و فلسفه خویش فاتحه بیالحمد میخواند که با سنبهای پر زور مواجه شود. مثلا با تهدید و ارعاب در حمله قریبالوقوع به تأسیسات و تجهیزات اتمی و نظامی و اقتصادی ایران، که عدم پشتیبانی مردم و در نهایت سقوط حکومت آخوندی را در پی خواهد داشت.<br />هماکنون که دولت دستنشانده رهبر، بویژه خود وی، از هیچ نوع مشروعیتی در ایران برخوردار نیستند، و در اوج تنفر و بیزاری مردم قرار دارند و آبروی آقا، با اِعمال تقلب و فریبکاری از دست رفته است، بهترین فرصت برای حمله به تأسیسات هستهای ایران است. این را نهتنها من، بهعنوان شهروندی عادی، بل دولتهای اسراییل و آمریکا و دیگرانی، که نفعی در اتمی شدن ایران ندارند، بخوبی میدانند، بویژه دولتهای عربی حاشیه خلیج فارس و دیگر همسایگان کوچک و بزرگ.</div><div align="right">*<br />آقای هوشنگ امیر احمدی در برنامه شنبه شب صدای آمریکا (ششم تیرماه) ضمن انتقاد از میرحسین موسوی از وی ایراد میگرفت که چرا ایشان، یعنی آقای موسوی، حاضر به یک سازش، به یک مصالحه، به یک توافق با دولت احمدی نژاد نیست؟ و مثال میآورد دولت اسراییل را، دولت آلمان و دیگر کشورهای اروپایی را، که هنگام مواجهه با بنبست، در تقسیم قدرت به توافق میرسند، که در ایران نیز این چنین به توافق برسند: مثلا دوسال اول را آقای احمدینژاد رئیسجمهور باشد، دو سال دوم را آقای موسوی!!</div><div align="right">یا اینکه آقای موسوی دولت احمدی نژاد را بهرسمیت بشناسد؛ در مقابل چند وزیر در کابینه دکتر احمدی نژاد داشته باشد. </div><div align="right">من واقعا نمیدانم آیا ما مردم عادی از عقل و شعور و درایت بیشتری برخورداریم یا این آقایان، که دکتر و پروفسور و استاد دانشگاه هستند فرسنگها از واقعیتهای وطن بدوراند؟<br />بگذریم از این مطلب، که مقایسه جامعه آخوندزده و دولت واپسگرای جمهوری اسلامی، با دول مترقی و پیشرفته و آزاد و دموکرات غرب، قیاس معالفارق است؛ ولی آیا فکر میکنند آقای خامنهای، آنگاه که در بحبوحه انتخابات از ته مانده آبرو مایه میگذارد، دین و مذهب را در گرو فریب و تقلب قرار میدهد، احمدی نژاد را، بر خلاف نظر میلیونها رأی دهنده، در پستاش ابقا میکند، آیا چنین شخصی راضی میشود کسی مثل آقای میرحسین موسوی بیاید و قدرت را با وی تقسیم کند؟ آیا اگر آقای خامنهای، بهفرض محال، با تقسیم قدرت موافقت بکند، آیا ضمانتی وجود دارد که تا دوسال دیگر، که نوبت به موسوی میرسد، وی را سر به نیست نکنند و به همانجایی نفرستند که فروهرها را فرستادند؟ آیا حسین شریعتمداری، سپاه، بسیج، که متخصص پروندهسازی هستند، با پرونده سازی و خراب کردن سوابق ایشان و محکومیت به حبس، اعتماد و مشروعیت رئیسجمهورشدن را از وی سلب نخواهند کرد؟</div><div align="right">میلیونها مردمی که در رأیگیری شرکت کردند و آقای خامنهای ناجوانمردانه آن را بهحساب پشتیبانی از نظام منفور خویش منظور کرد، صرفا به این دلیل هفتهها در خیابانها تجمع کرده بودند، در ستادهای انتخاباتی رقیب فعالیت کرده بودند، بیخوابی کشیده بودند، وقت صرف کرده بودند، چون «تغییر« میخواستند، چون خلع احمدی نژاد را میخواستند. اگر قصد و منظورشان انتخاب مجدد وی بود که لزومی به شرکت در انتخابات نداشتند.</div><div align="right">وقتی رهبر میگوید شرکت انبوه مردم در انتخابات برای انتخاب مجدد احمدی نژاد بوده است آیا این یک اهانت، آیا این یک توهین به شعور ملت ایران نیست؟ </div><div align="right">آقای خامنهای، این است درد مردم. </div><div align="right">بس کنید از اینکه ملت شریف و وطن پرست ایران را مزدور آمریکا و نوکر اسراییل و یا اراذل و اوباش بنامید!</div><div align="right">آقای خامنهای، نکنید اینطور که همین مردم، همین امت، همین ملت، مزار و آرامگاه تو را پس از مرگت با خاک یکسان کنند!</div><div align="right">نام ننگ که تا ابد برای خود خریدی. آیا محمود احمدی نژاد ارزش آن را داشت که تو از تهمانده احترامی که داشتی به حضیض ذلت سرنگون شوی؟ </div><b> H a m i d ... M i d a f </b>http://www.blogger.com/profile/12725883238759566740noreply@blogger.com0